انتخاب سردبیرسینمای ایرانیادداشت

نقدی بر فیلم بی بدن با بازی الناز شاکردوست | مرز واقعیت و خیال

الناز شاکردوست و سروش صحت و نوید پورفرج در فیلم بی بدن آیین نامه اکران

نما۳۰ | محمدحسین گودرزی: یک وقتهایی هم رفتن به سراغ قصه های واقعی اجتماعی نجات بخش نیست چون وقتی زیادی حواست جمع یا بهتر است بگویم (پرت واقعیت پرونده ی جنایی است الزامات درام را از یاد می بری بی بدن فیلم خوبی نیست چون در مرز واقعیت پرونده و خلق درام متوقف مانده و تمام تلاشهای پر از وسواسش را بیهوده از دست میدهد.

نقد و یادداشت درباره فیلم بی بدن | جنجالی‌ترین پرونده جنایی دهه ۹۰ روی پرده می‌رود

اولین نکته درباره ی درام دادگاهی» این است که فیلم «استرس «فزاینده داشته باشد یعنی هر چه جلوتر می رویم مسیرها برای تعیین سرنوشت نهایی تنگتر شود بی بدن اما بعد از ماجرای دو چمدان سفید به کل یادش میرود مشغول انجام چه کاری بوده و نباید دست مخاطب را در فرایند احراز قاتل بودن پسر جوان رها کند تا یک جایی دادگاه به ما گفته مدارک برای اثبات قتل کافی نیست و جواب آزمایش خون توی حمام را هم آن قدر عقب انداخته تا در لحظه ی صدور رأی اثر بگذارد.

یک جا بحث دو چمدان خارج شده مطرح میشود بگذریم که زن دوم بهمنش برای این اعتراف انگیزه و کارایی کافی ندارد و بعد ناگهان میبینیم کسی در فیلم سراغ آن را نمی گیرد بعد از آن جای استرس فزاینده درگیر اغتشاش منافع و آرای شخصیتها میشویم که خانواده ی قاتل میگویند قتلی در کار نیست و خانواده ی مقتول میگویند اگر اعتراف کنید، رضایت میدهیم و این دعوای از اساس بی ربط ناباورانه تا خود اعدام ادامه پیدا میکند. مهمترین مشکل این است فیلم نمیداند بیشتر باید مال کی باشد. فیلم مادر مقتول باشد؟

کمی به سمت بازپرس جوان می رود اما به ثمر نمینشیند و نمیتواند این فهم را به مخاطب بدهد که بازپرس خوب قصه قهرمانی ست که در آخر با اعدام شکست میخورد ،برعکس از بازپرس جوانی خام و هیجانی ساخته که خودش هم نمیداند چه میخواهد به رگ غیرتش برای دختر قربانی برخورده و همزمان میخواهد از مادر دختر رضایت بگیرد. این چه جور شخصیتی است؟

یک بازپرس با یک خواسته ی مشخص دراماتیک یا معصوم و قدیسی بی مانند که با هرجور زشتی در عالم امکان مشکل دارد؟ فیلم همین جوری میخواهد از کلیشه های ژانر بهره ببرد اما نمیداند کجا و چگونه یک عنصر ژانر این است که بازپرس خودش دختری دارد تا با ظلمی که در حق دختر پرونده شده ارتباطی پیدا کند اما ما کی این دختر داشتن را می فهمیم؟ وقتی که کار از کار برای هم ذات پنداری با بازپرس گذشته یا این که در جایی از فیلم بازپرس به عادت ژانر باید از پرونده برکنار شود. بعد از این برکناری اما هوش و ممارستی از بازپرس نمی بینیم. شخصیت

هدفش را عوض میکند و میافتد دنبال رضایت گرفتن جزئیاتی مثل اعتراف دختر جوان به انتشار عکسها در شب عروسی هم آن قدر با انگیزه های سست حسادت دخترانه و در جای غلطی از فیلم اجرا میشود که بیشتر به فیلم ضربه زده است.

اشتراک گذاری

اینجا نظر بدهید