جشنواره فیلم فجر 42

نقد و نظر درباره فیلم آغوش باز بهروز شعیبی | یک عاشقانه کاملا آرام

حامد کمیلی در فیلم آغوش باز

فیلم آغوش باز به کارگردانی بهروز شعیبی و تهیه‌کنندگی علیرضا سرتیبی، از جمله آثار کنجکاوی برانگیز جشنواره چهل و دوم خواهد بود. این فیلم پیش از این با نام «هم‌آهنگ» پروانه ساخت گرفته بود که برای حضور در جشنواره فیلم فجر، به «آغوش باز» تغییر نام داده است.

درباره فیلم‌های جشنواره فجر ۴۲ چه می‌دانیم؟

خلاصه داستان فیلم آغوش باز

در خلاصه داستان فیلم آمده است: «سه قصه عاشقانه … سه زوج در فراز و نشیب روابط عاطفی، فرصت پیدا می‌کنند به تعریف جدیدی از عشق برسند.»

بازیگران و عوامل فیلم

مهدی هاشمی، احترام برومند، حسن معجونی، حامد کمیلی و محسن کیایی در کنار گلاره عباسی، شبنم گودرزی، جواد خواجوی، وحید نفر، علی عطایی، روژین فاطوری‌فر، ساینا توکلی، میثم نوروزی، سهیل هژبر، مسعود خانی، هاتف شعیبی و نفس نکی بازیگران این فیلم هستند.

همچنین برخی از عوامل فیلم سینمایی «آغوش باز» عبارتند از مجری طرح و سرمایه‌گذار: محمدمهدی عسکری، نویسندگان فیلمنامه: مهرداد کوروش‌نیا و محمدسجاد نجفی (بر اساس طرحی از بهروز شعیبی)، مدیر فیلمبرداری: علیرضا برازنده، تدوین: خشایار موحدیان، مدیر تولید: مسعود زمانی، موسیقی: مسعود سخاوت‌دوست، طراح چهره‌پردازی: فاطمه کمالی و زهرا کمالی، طراح جلوه‌های بصری: محمد برادران، طراح صحنه: محمدرضا میرزامحمدی، طراح لباس: شیوا رشیدیان، طراحی و ترکیب صدا: حسین قورچیان، صدابردار: عباس رستگارپور، دستیار اول کارگردان: نگار جنیدی، مدیر تدارکات: مرتضی اسکندری، برنامه‌ریز: حامد مختاری، منشی صحنه: غزل رشیدی، عکاس: مسعود اشتری، روابط عمومی: محمد کفیلی، طراح لوگو: روح الله موحدی.

درباره کارگردان فیلم بهروز شعیبی

«آغوش باز» ششمین اثر سینمایی بهروز شعیبی است که پیش از این کارهایی چون «بدون قرار قبلی»، «روز بلوا»، «دارکوب»، «سیانور» و «دهلیز» را ساخته است. فیلمنامه «آغوش باز» را مهرداد کوروش‌نیا و محمدسجاد نجفی به طور مشترک نوشته‌اند. شعیبی پیش از این در جشنواره جهانی و ملی فجر داوری کرده و با تمام فیلم‌های کارنامه کارگردانی‌اش در جشنواره فیلم فجر حضور داشته است.

یادداشت فیلمنامه‌نویسان فیلم آغوش باز

مهرداد کورش‌نیا | سینمای بهروز شعیبی در فیلم‌هایش بیشتر بر اشخاص و روابط انسانی متمرکز است. بهتر است بگویم برای او سینما بهانه‌ای برای بررسی عواطف و انتخاب‌های انسان در موقعیت‌های ویژه، بحرانی یا بزنگاه‌هایی است که شخصیت‌ها باید بین دو یا چند راه برای آینده انتخابی سرنوشت‌ساز داشته باشند… شهریور سال ۱۴۰۱ وقتی شعیبی پیشنهاد همکاری در این فیلمنامه را به من داد، اولین جمله‌ام به او این بود که خیلی وقت بود که منتظر این تماس بودم، چون نگاه ما در درام شباهت زیادی به هم دارد… وقتی طرح اولیه را که با کمک سجاد نجفی آماده کرده بودند، خواندم، اولین پیشنهاد این بود که مانند همه آثارت این فیلم را به روابط شخصیت‌ها و نهایتاً یک یا چند خانواده به‌هم‌پیوسته تبدیل کنیم تا در زمانی فشرده چگالی وقایع خود را بیشتر بروز دهد. شعیبی و نجفی هر دو هم‌دل و همراه شدند و درنهایت درامی شکل گرفت که در آن شاهد کنش‌های چند زوج و شخصیت‌های پیرامونشان در یک شبانه‌روز از زندگی‌شان هستیم تا از تعطیلی یک کنسرت جلوگیری کنند… آغوش باز ملودرامی عاشقانه است مبتنی بر روابط معمول انسان معاصر در جامعه کنونی که امیدوار است به بهتر شدن جهان امروز از پس انتخاب‌های انسانی شخصیت‌های جهان داستانشان.

سجاد نجفی | آغوش باز تماشای مسئولیت عشق است که به قول شاعر «بار عشقت سخت سنگین است و من دوشم پر است». آغوش باز تماشای سه روایت درهم‌تنیده از عاشقی است که «یک قصه نیست غم عشق و این عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است».

سختی یادداشت نوشتن برای یک فیلم قبل از اکران در آن است که هم بایدگفت و هم نباید. پس در این یادداشت هم از قصه‌ها خواهم گفت و هم ناگفته‌هایی باقی خواهد ماند تا قصه‌ها را روی پرده تماشا کنید.
هرچند که مفهوم روابط عاشقانه و خانواده طی سال‌ها و از نگاه نسل‌های مختلف دچار تغییرات شدیدی شده است، اما با کمی تأمل در تمام قصه‌ها، از خسرو و شیرین گرفته تا داستان‌های عاشقانه امروزی شاهد یک هسته ثابت هستیم که حول محور وصال و توجه و حسادت و گذشت و فراق می‌گردد، که نگاه متفاوت عاشق و معشوق به هر کدام از این‌ها و نقش‌آفرینی متفاوتشان در قصه عشق، مزه زندگی را تغییر می‌دهد. درست مثل داستان آغوش باز که راوی سه قصه درهم‌تنیده است؛ قصه‌هایی که بالاخره روزی همه به یکی از آن‌ها مبتلا خواهیم شد.

آغوش باز، آغوش باز و امنی است برای دیدن انعکاس قصه‌های عاشقانه خود ما؛ قصه‌هایی از صبر و خشم و سکوت و گذشت

نظر منتقدان درباره فیلم آغوش باز

√مازیار معاونی |  بهروز شعیبی با فیلم «آغوش باز» روند ناامید کننده ای که با فیلم «بدون قرار قبلی» آغاز کرده بود تمکیل کرده است آن هم به شکلی که دشوار است باور کنیم‌ خود او پشت دوربین دو فیلم قابل دفاع «دهلیز» و «سیانور» بوده است.

آغوش باز به‌اندازه‌ای فیلم شلخته و فکرنشده‌ای است که حتی نمی توان به این پرسش ابتدایی پاسخ داد که فیلم بر پایه چه بن‌مایه‌ای شکل گرفته و یا به عبارت ساده‌تر و عامیانه‌تر فیلم درباره چیست؟ مناسبات ناسالم در دنیای هنر و در میان کنسرت گذاران؟‌ آشفتگی های زندگی شخصی و مناسبات خانوادگی خوانندگان سلبریتی؟ تعهد به شریک زندگی حتی در شرایط سختی نظیر ابتلا به بیماری آلزایمر؟ و یا…؟

واقعیت این است که فیلمِ شعیبی همه اینها را دارد و هیچکدامشان را ندارد و بیشتر به ملغمه و آش هفت جوش و فکرنشده ای بر پایه تمام این بن مایه ها شبیه است.

قصه ای که با التهاب مشکلات ۲۴ ساعت مانده به برگزاری کنسرت شروع می شود ولی به جای بسط درست این دستمایه و استفاده از شاخ و برگ های فرعی برای شخصیت پردازی و شکل دادن و پیش بردن این وضعیت ملتهب، آنچنان خود را به کوره راه های فرعی و لکنت های دراماتیک می اندازد که تصورش هم دشوار به نظر می‌رسد.

فیلم از یک سو این چنین می نماید که روایت خود را بر اساس قاعده انطباق با زمان واقعی بنا کرده ولی در گیر و دار همان لکنت ها و زیاده گویی های بی ثمر استمرار به کارگیری این قاعده را فراموش می کند و تنها گاهی به یاد فیلمساز می آید که انگار بر چنین قاعده ای بنا شده بوده است.

در میانه این فراموش کردن ها و به یاد آوردن ها که هیچکدام از خطوط دیگر داستان به ثمر نمی رسند و همه چیز نیمه کاره به حال خود رها می شود. روایت موازی زندگی یک زوج مسن هم به نمایش گذاشته می شود که پس از کلی فراز و فرود و از ریتم انداختن قصه اصلی فیلم (که البته پرداخت آن هم تعریفی ندارد) به شکلی قابل پیش بینی و کودکانه به آن اتصال می یابد تا همه چیز با یک پایان شاد باسمه‌ای ختم به خیر شود./ایرنا

√محمدتقی فهیم | فیلم «آغوش باز» ساخته بهروز شعیبی پس از «قرار قبلی» یک اثر پر بازیگر خوش آب و رنگ موسیقیایی است اما آقا بهروز نه تنها از فیلم پیشین جلو نیامده که چند گام عقب تر ایستاده تا همچنان بهترین فیلم او «دهلیز» باشد. فیلم مطابق خوش خلقی فیلمساز، پر از شعارهای همدیگر را فراموش نکنیم و این که مبادا چنان غرق کار شویم که از حال هم بی خبر باشیم و… است برای همین سرمایه دار مهربان تا خواننده پاپ آن، در هنگامه یک اجرا باید به فکر هم باشند. چرا حالا؟ چون فیلمساز می خواسته از زدو بندهای اهالی موسیقی تا مهاجرت و شرکت های کلان زن باره تا می تواند بخورد، ولی هیچ کدام از اینها به کمک فیلم که نمی آید، بلکه قاتل نابودی قصه گفتن فیلم هم می شود. اصلا قصه پررفت وآمد فیلم جلو نمی رود و در عرض زمینگیر می شود. قصه سرمایه دار و زن آلزایمری اش هم اصلا تعلیقی ایجاد نمی کند و از ابتدا تکلیفش روشن است و ته ماجرا لو رفته است. بازی ها همه متوسط رو به پایین است. حامد کمیلی که ترانه را لب می زند اصلا دلچسب نیست. مهدی هاشمی همانی هست که همه جا بوده، همچنان که محسن کیایی همان رفتار و اکت های دلال مسلکی گذشته را دارد. حسن معجونی و گلاره عباسی و خصوصا احترام برومند، لحظاتی خاص تر می آفرینند./جام جم

√رضا آشفته | «آغوش باز» یک ملودرام درباره استقرار خانواده است که درفیلمنامه داده های راستینی ارائه می دهد وچشم اندازی برای سرانجام یافتنش ترسیم می کند.

آغوش باز فیلمنامه نویسی چون مهرداد کورش نیا را دارد که دراین سال ها در مقام نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر تولیدات قابل اعتنایی را ارائه داده واین خود یعنی باحضور نویسنده و درام شناس دقیق بر آن بوده که فیلمنامه را درمسیر درست نمایشی قرار دهد و این همان مشکل عمده فیلمنامه های ایرانی است که بر مبنای ساختار دقیقی نیستند و گاهی نیز بدون ساختار به دنبال آزار مخاطبان برآمده اند اما آغوش باز برای خود داستانی داردواین داستان نیز با گره های به موقع و نقاط عطف لازم به اوج و فرودی که باید می رسد ودرواقع ساختارمند عاقبت بخیر می شود ودرنهایت یک ملودرام مدرن را متبلور می سازد وهمین نکته مخاطب را بی چون و چرا پای کار می نشاند. آغوش باز مدرن است، چون پیچیدگی های خود را نیز در بیان روایت دارد و ما با سه داستان موازی از سه نسل متفاوت آشنا می شویم. یکم، یک پسر ودختر جوان در آستانه نامزدی اند. دوم، یک زن و شوهر که بچه دارند. سوم، یک زن وشوهر پیرکه در روزهای پایانی عمرشان به دنبال حمایت های لازم از همدیگر هستند. این درهم تنیدگی داستان ها یک نگاه موجز سه جانبه را برای کل زندگی و روابط زناشویی ارائه می دهد. در نگاه اول دختر و پسر باید با آشنایی بهتر و چشمان باز یکدیگر را محک زده و دست به انتخاب بزنند و اگر در این مرحله اشتباه کنند، حتما با مشکلات عدیده ای در تداوم زندگی همراه خواهند شد. البته در آغوش باز بی سرانجامی این رابطه و برهم ریختن یک نامزدی به شکل درست و چالش مند نمایان می شود و این حسن کار است که بخشی از گره ها در همین تکاپوی جوانان ممکن می شود.در نگاه دوم، مرد خواننده با زنش درست رفتار نمی کند و قهر کردن زن در روز کنسرت کم کم مرد را به خود می آورد که چه جواهری را در صورت نبودنش از دست خواهد داد.

این هوشیاری و درنگ لازمه یک فیلم خانوادگی است که از منظری درست مخاطبش را به چالش بکشد.در نگاه سوم، پیرزن آلزایمر دارد و پیرمرد چون کارگر خانه و گماشته، به دنبال زن است که نیازها و خواست هایش را مرتفع سازد و سعی می کند اگر ممکن است این حافظه را برای دقایقی به حالت عادی برگرداند. فرصتی عاشقانه از حمایت ها و با هم بودن ها و هم نفسی ها که باز هم وجهه زیبایی به وضعیت کلی فیلم می بخشد.فیلم شوربختانه کمی بیش از حد شیک است و چه بسا در جاهایی مثل برگزاری کنسرت شاید چنین نمود عینی ای از دکورهای بزرگ و شیک واقعی باشد، چون دلالت بر ساختگی بودن محیط است که البته این هم می توانست با ساخت وساز برهم ریختگی خود را عیان تر سازد و در بقیه موارد باید کمی نماها برهم ریختگی های زندگی را نمایان می ساخت؛ چنانچه پدر وقتی به دنبال بچه هاست و زن هم در خانه نباشد، این برهم ریختگی بیشتر نمایان است. در خانه پیرمرد هم وقتی او سطل تمیزکاری را در دست گرفته، چرا نباید برای دقایقی این فعل تمیزکردن نشان داده نشود. چون زندگی لبریز از این چرک و کثافتی است که باید دیده و از بین برود و این همان کلید دوام وبقای یک زندگی است که باید همه برآن واقف باشند. گاهی این زشتی ها در میزانسن ها نمود می یابد؛ چنانچه بدترین برخوردها برای دختر و پسر جوان است که اتفاقا در مکان های شیک تر و در میان دکورهای گرانقیمت اتفاق می افتد و این خود جبران مافات است که با ارائه تناقض بر رویه واقعی اتفاقات نیز نظر انداخته شود و از شکل صرفا فیلم بودن کمی بیرون بیاید.به هر روی اینها آدم های طبقه بالا و مرفه و متوسط جامعه هستند و تقریبا لباس پوشیدن به نسبت شیکی دارند اما گاهی چرک وکثافت نیز در دل این شیک و پیک بودن اتفاق می افتد و جریان واقعی زندگی در مدار برهم ریختگی ها ممکن تر است. برای همین لباسشویی، ظرفشویی و جاروبرقی در راس ابزار یک خانه اند و هدف ایجاد یک نگاه چندجانبه و جزئی نگر به زندگی در مقابل دوربین است که تا می شود قابلیت برای برون رفت از فیلم در مدت زمان کمتری به واقعیت میسرشود والبته به این نکته درطراحی لباس وقعی گذاشته نشده و این فرصت از کلیت اثر دریغ شده است.

قاب های شعیبی بسیارند؛ با ریتم به نسبت تندی رفتارها و کنش ها مقابل دوربین بازی می شوند و این خود یک دلیل عمده برای ایجاد یک ضرباهنگ درست در دیده شدن کار است و این خبر از توان کارگردانی این فیلمساز می دهد که نمی خواهد حس مخاطب گریزی را القا کند و در چارچوب ساختارها ارائه دهنده بهترین تکنیک ها و عناصر سینمایی است که در واقع قابلیت های فیلم را بالاتر از حد ممکن نشان می دهد.بازیگران انتخاب های تقریبا درستی اند برای آنچه باید مقابل دوربین اتفاق بیفتد. از انتخاب احترام برومند و مهدی هاشمی گرفته که پیرهای خانواده را به درستی با تمام مشکلات احتمالی نمایان می سازند تا حامد کمیلی که یک خواننده پاپ را با همه بزرگ نمایی ها و تکبرش عیان می سازد. بقیه هم روی خطوط درست حرکت می کنند و فقط وحید نفر، بازیگر و کارگردان تئاتر مقابل این دوربین خوب هدایت نشده؛ در حالی که اندازه او به لحاظ فرهنگی خیلی بیش از اینهاست که شوربختانه بخشی از اهل تئاتر به سختی مقابل دوربین قرار داده می شوند./جام جم

√الهه زواره‌ئیان |  آغوش باز برای کسی مانند بهروز شعیبی به مثابه یک شوخی تمام عیار با مخاطب است. کسی که دهلیز و دارکوب را دیده باشد هیچ جوره خرده پیرنگ‌های ول و قصه پر چاله چوله آغوش باز را قبول نمی‌کند. قصه‌ای رهاشده که مرد خواننده قرار است در محور اصلی آن باشد اما به قدری ساده لوح عمل می‌کند که تمامِ طول روزی قرار است کنسرت برگزار کند، زمان خود را به بهانه شعار با خانواده بودن در پارک و مدرسه و خانه به همراه بچه‌هایش سپری می‌کند.

تطابق این پیرنگ اصلی با زندگی واقعی در کجاست؟ البته که اگر خواننده در این موقعیت نبود و شرایطی چنین نمی‌داشت با اغماض می‌شد این شعار را در لابه لای قهر همسرش و واکنش او که ماندن در کنار فرزندانش و با خانواده بودن است، منطقی دانست اما در چنین شرایطی تطابق این خط داستانی با واقعیت توجیهی ندارد.

خرده پیرنگ‌ها هم وضعیت بهتری ندارند. در مقابل خانواده‌دوستی و تعهد پیام، دوستش تهیه‌کننده کنسرت با بازی محسن کیایی قرار دارد که باید برعکس پیام، هوس باز و بازیگوش باشد تا شعار خانواده دوستی فیلمساز از جانب پیام بیشتر به چشم مخاطب بیاید.

به‌علاوه او قرار است مدام با تکرار این جمله که «ما هنوز عقد نکرده‌ایم و او همسر من نیست» ارتباط خود را با نامزدش، که او نیز نماینده زنان غیرمتعهد است را برای همه توضیح دهد تا باز با شعار دیگری در اینجا طرف باشیم. آن هم اینکه کسی که با تو پیمان زناشویی نبسته هنوز صنمی با تو ندارد. در نهایت نیز او قرار است به کسی لبخند بزند و ارتباط بگیرد که اندکی از گرای رابطه عاطفی میان آن دو به مخاطب داده نمی‌شود.

همه این ها به صورت خودآگاه در فیلم جای داده شده چراکه ضعف ساختاری و سطحی بودن قصه آنچنان فیلمنامه نویس را درگیر نکرده که ناخودآگاه‌اش حامل چنین پیام‌هایی بوده باشد.

به صورت کلی گره‌ای که به فیلم می‌افتد به هیچ عنوان محکم و برسازنده یک درام جاندار نیست. گم شدن یک وسیله و تلف‌شدن نیمی از وقت فیلم برای پیدا کردن آن، هیچ توجیهی ندارد؛ آن هم وقتی که کار اصلی بدون آن وسیله در چند سکانس جلوتر پیش می‌رود. گویی که فیلمساز خودش و ما را گول می‌زند تا از این طریق ارتباط میان شخصیت ها را پیش برده باشد.

تنها نقطه قوت فیلم موسیقی و بازی با رنگ‌هاست. بازی با رنگ‌ها که در اثر قبلی شعیبی یعنی بدون قرار قبلی نیز جولان می‌داد، اینجا به واسطه صحنه کنسرت قوی تر شده و به جز یکی دو جا هم به هیچ کار محتوایی اثر نمی‌آید.

اضافه شدن موسیقی و سکانس پایانی کنسرت نیز نه تنها کنسرت‌های واقعی را به یاد ما نمی اندازد بلکه بیشتر به جلسه اولیا مربیان شبیه است و هیچ سنخیتی با فرم بصری و هنری رنگ های به کار برده شده در سکانس کنسرت و کلیت فیلم ندارد./ایرنا

√حمیدرضا کاظمی‌پور |  احساسگرایی، اخلاق و ضد اخلاق، اتفاقات تصادفی و بدون منطق کلاسیک از دیگر مواردی است در ژانر ملودرام همیشه مورد توجه فیلمسازان بوده است و بهروز شعیبی این قواعد بازی را می‌شناسد و در مسیر ژانر فیلم حرکت کرده است جز عنصر تعلیق که از مهمترین عناصر اصلی ژانر ملودرام است.

«آغوش باز» یک ملودرام خانوادگی است که به روایت زندگی سه زوج می‌پردازد که در ارتباط‌های عاطفی و خانوادگی خود با چالش‌هایی روبرو هستند.

اصلی ترین مشکل «آغوش باز »این است که دست شعیبی در بیان روایت خود کاملا رو است و تمامی حوادث و وقایع داستان قابل پیش بینی است.

در یک روایت ساده می توان گفت، خواننده مشهوری (با بازی حامد کمیلی) که اجرای کنسرتش با چالش هایی روبروست و قرار است اجرایش تعطیل شود، اما همه می دانیم که در آخرین ثانیه ها خود را به روی صحنه خواهد رساند.

مدیرعامل یک شرکت بزرگ (با بازی مهدی هاشمی) که در ابتدا به عنوان یک خدمتکار منزل در فیلم معرفی می شود اما کمتر از چند پلان کافیست تا حدس بزنیم که در حال نقش بازی کردن برای همسرش است که دچار بیماری آلزایمر است و جوان بلندپردازی (با بازی محسن کیایی) که سودای یک کار بزرگ و مهاجرت در سر دارد اما نامزدش به او نارو می زند. و در پایان نیز همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود.

در ژانر ملودرام همگی واقف هستیم که احساسات و کنش های کاراکترهای اصلی داستان کلیدی ترین نقش را بر عهده دارند و بن مایه اصلی آن بر مبنای بازی با احساسات مخاطب است در این مسیر شکست، پیروزی و هیجان از جمله دیگر عناصر کلیدی هستند که می تواند مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهد.

احساسگرایی، اخلاق و ضد اخلاق، اتفاقات تصادفی و بدون منطق کلاسیک از دیگر مواردی است در ژانر ملودرام همیشه مورد توجه فیلمسازان بوده است و اگر در این ساختار بخواهیم آخرین ساخته بهروز شعیبی را مورد ارزیابی قرار دهیم باید بگوییم که قواعد بازی را می شناسد و در مسیر ژانر فیلم حرکت کرده است جز عنصر تعلیق که از مهمترین عناصر اصلی ژانر ملودرام است.

«آغوش باز» همانطور که گفته شد فیلمی بی تعلیق است و اگرچه در لحظاتی احساسات مخاطب خود را به بازی می گیرد و پندهای اخلاقی اش را به خوبی در مغز او فرو می کند، اما چالش های فیلم به هیچگاه برای مخاطب هیجان انگیز و پر کشش نمی شود، چرا که اساسا گره های فیلم قبل رسیدن به مرحله رمزگشایی برای مخاطب باز شده و عقیم می ماند.

اگرچه پرداختن به سوژه هایی با مضامین خانواده در اکثر آثار شعیبی کاملا مشهود و روشن است و از دل مشغولی های فیلم ساز برای تحکیم روابط خانوادگی و پیوند عاطفی و اخلاقی بین اعضای خانواده آگاه هستیم اما حداقل انتظارهای مان از فیلمسازی با تجربه های شعیبی قدری بیشتر با زوایه نگاهی متفاوت تر و یا حداقل خلاقانه تر است.

«آغوش باز» اگر چه فیلمی پیچیده و پرماجرا نیست اما در ریتم و ضرباهنگ مخاطب خود را آزار نمی دهد، بازی بازیگران فیلم روان است و رنگ و لعاب فیلم نیز تا اندازه ای هست که بتواند مخاطب عام خود را در سالن سینما سرگرم کند./ایرنا

میثم محمدی | مفاهیم و مضامین در تشریح شفاهی می‌توانند جذابیت‌های خاص خود را داشته باشند و برای لحظاتی یا ساعاتی ذهن را درگیر کنند، اما وقتی صحبت از سینما می‌شود اهمیت موضوع فراتر می‌رود و حالا باید اندیشید که چگونه یک مضمون را با ساختاری هنرمندانه و با به کار بستن امکان‌هایی که سینما می‌دهد، به محتوایی قابل ارائه و ماندگار تبدیل کرد. در این راه، گام ابتدایی فیلمنامه یک اثر است که باید برای تولد آن که نقشه راه یک فیلمساز است، به جوانب گوناگون توجه داشت.

در اصل ابتدا باید اندیشید که در چه ساختاری، با چه روایتی، از چه زاویه‌ای و چه ضرباهنگی رویدادها را از پس یکدیگر نوشت و در قدم بعدی به تبدیل آن به یک ماجرای تصویری در قالب فیلم پرداخت. برای رسیدن به چنین نقطه‌ای شخصیت‌ها، موانع پیش رو، انگیزه‌ها، کنش‌ها و شبکه ارتباطی آنها برای دستیابی به نتجه مورد نظر کارساز است. این توضیحات من باب این مساله است که ببینیم فیلم سینمایی «آغوش باز» بهروز شعیبی چه بهره‌ای برده و در نهایت چه دستاوردی داشته است.

انتخاب سه روایت موازی و مرتبط از لحاظ تماتیک در ظاهر تصمیمی دور از کلیشه‌هاست، اما آیا به دشواری‌های چنین ساختار و روایتی اندیشیده شده است؟ پاسخ منفی است، چرا که آغوش باز از این منظر آسیب دیده و با یک شلختگی در چیدمان روایت‌ها مواجه است و قصه هیچ کدام از کاراکترها به باورپذیری و اثرگذاری کافی نمی‌رسد. دلیل این امر جدای از همین آشفتگی، کاراکترهای تک‌بعدی و تختی هستند که نمی‌توانند به تفکر مورد نظر فیلمساز عمق ببخشند.

نه شخصیت حامد کمیلی و مخمصه‌ای که در آن گرفتار شده، نه جدال کاراکتر محسن کیایی با آرزوها و جاه‌طلبی‌هایش و نه حتی خط داستانی پدر و مادر حاضر در فیلم که به نظرم جدای از دیگر خرده داستان‌ها، می‌توانست به شکل مستقل شیرین و اثرگذار باشد، به سامان نرسیده و فقط در حدی سطحی مطرح شده و البته که چنین چیدمانی که ایجاب می‌کند نقطه‌گذاری‌ها و پیوست‌های متعددی داشته باشیم و نیاز به جزئی‌نگری دارد، ناکارآمد درآمده است، چرا که تمرکز فیلمساز را از هسته اصلی گرفته و او را در انبوهی از موقعیت‌ها آشفته کرده است.

«آغوش باز» با وجود ردیابی دغدغه‌های انسانی در بطن آن، در چگونگی انتقال مفهوم شکست‌خورده است و در این بین دستورالعمل بصری آن از فیلمبرداری، رنگ و نور، چیدمان صحنه و … نیز فاقد ارزش می‌شود. مضاف بر اینکه شخصیت‌پردازی‌های ضعیف فیلمنامه نیز، نقطه ضعف دیگری است که ناامیدی کامل را ایجاد می‌کند و ضمن تلاشی که صورت گرفته، نمی‌تواند در جای خوبی از کارنامه بهروز شعیبی بایستد./اعتماد

این بخش در طول ایام جشنواره بروزرسانی می‌شود

اشتراک گذاری

اینجا نظر بدهید