انتخاب سردبیرسینمای جهان

مترو گلدوین مایر چطور شکل گرفت؟ | شیر وارد می‌شود

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

اشکان مزیدی نویسنده و منتقد سینمانما۳۰ – اشکان مزیدی | مترو گلدوین مایر یا به اختصار «MGM» یکی از قدیمی‌ترین استودیوهای نیمه بزرگ یا مینی- ماژور در هالیوود است؛ با سیری پر فراز و نشیب که از اوج قله‌های موفقیت در دهه ۳۰.۴۰ و ۵۰ میلادی تا اعلام ورشکستگی در پایان ۲۰۱۰ در نوسان بوده و در طول عمر ۹۱ساله خود فصل‌های مهمی در تاریخ صنعت سینما را رقم زده است.

مترو گلدوین مایر یکی از غنی‌ترین آرشیوهای فیلم در جهان را داراست. مجموعه‌ای از مهم‌ترین و پرفروش‌ترین فیلم‌های جهان همچون بن هور (۱۹۲۵)، بر باد رفته (۱۹۳۹)، ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) که برای همیشه در حافظه دوستداران سینما نقش بسته است تا فیلم‌هایی که با حضور بزرگترین ستارگان سینما ساخته شده اند.

«متروگلدوین مایر از بهشت هم ستارگان بیشتری دارد» یکی از شعارهای معروفی است که در وصف دوران طلایی کمپانی به کار برده می‌شد.

پرده اول – ترکیب خوش یمن

پیدایش کمپانی به اوایل دهه ۲۰ میلادی بازمی‌گردد. زمانی که سرگرمی شماره یک ایالات متحده آمریکا یعنی نمایش‌های رقص و آواز و حرکات آکروباتیک آرام آرام جای خود را به «تصاویر متحرک» – پدیده نوظهور آن زمان – می‌داد.

مارکوس لئو «Marcus Loew» سرمایه دار و تاجر نیویورکی برای تامین منابع صدها سالن سینمایی که در اختیار داشت کمپانی فیلمسازی «Metro Pictures» را خرید. او امید داشت با این صید تازه و ساخت فیلم‌های درجه یک و با کیفیت به رقابت با رقبای پر نفوذی چون «ویلیام فاکس» – که بعدها میراث فاکس قرن بیستم را به جا گذاشت – و «آدولف زوکور» بنیانگذار پارامونت بپردازد.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

 پیش به سوی موفقیت !

اما در ۱۹۲۴ و تنها چند سال بعد از این معامله، مارکوس که از کیفیت و کمیت فیلم‌های تولیدی خود ناراضی بود استودیوی «Goldwyn Pictures» در لس آنجلس را نیز به تملک خود درآورد. این خرید ۵ میلیون دلاری شامل نشان تجاری گلدین هم بود. شیری غران در حلقه‌ای با عبارت لاتین «Ars Gratia Artis» به معنی «هنر برای هنر» که نمادی ماندگار در اذهان مردم شد.

مارکوس لئو اکنون نگرانی دیگری داشت و آن نحوه کنترل دارایی‌های کمپانی در آن سوی آمریکا بود. او که اداره تشکیلات و سینماهای سواحل شرقی آمریکا و مقر اصلی کمپانی در نیویورک را به یار قدیمی خود «نیکلاس اسکنک» Nicholas Schenck سپرده بود به دنبال فردی بود که رهبری کمپانی تازه تاسیس خود در لس آنجلس را بر عهده بگیرد. بعد از چند ماه جستجو و انتظار سرانجام «لوئیس مایر» Louis B. Mayer تهیه کننده و فیلمساز نام آشنای هالیوود که استودیوی شخصی خود را هم داشت به این مجموعه اضافه شد. مردی که با توجه به سابقه و روابطش در هالیوود مناسب‌ترین گزینه برای این مسئولیت بود و تا بیست و هفت سال بعد این همکاری را حفظ کرد. بدین ترتیب تحت نظارت و ریاست او کمپانی مترو گلدوین مایر در ۱۹۲۴ رسما آغاز به کار کرد.

مایر در اولین اقدام «ایروین تالبرگ» Irving Thalberg بیست و چهارساله را به عنوان سرپرست بخش فیلمسازی به خدمت گرفت. مردی که در آن زمان «مرد عجایب» خوانده می‌شد؛ چرا که با وجود سن و سال بسیار جوانش مهارت عجیب و ویژه‌ای در انتخاب بهترین فیلمنامه ها، بهترین بازیگران، بهترین عوامل فنی و به سود رساندن پروژه‌ها داشت.

با هدایت این دو مرد، مترو گلدوین مایر در دو سال اول فعالیت خود بیش از ۱۰۰ فیلم تولید کرد و به یکی از پربازده‌ترین استودیوهای فیلمسازی در آمریکا تبدیل شد

این شراکت و همکاری از همان آغاز درخشان بود و اولین فیلم آن‌ها با عنوان آنکه سیلی خورد (۱۹۲۴) که درامی صامت بر اساس نمایشنامه‌ای روسی بود و برای اولین بار نشان شیر معروف کمپانی را هم بر پیشانی خود داشت، هم در گیشه و هم در جلب نظر منتقدان موفق عمل کرد.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر و سودهای میلیون دلاری

یک سال بعد اما ستاره پر فروغ‌تری ظهور کرد. بن هور (۱۹۲۵) فیلمی تاریخی برگرفته از کتابی با همین عنوان نوشته لو والاس که به مدت ۲۵ سال در سالن‌های تئاتر روی صحنه بود. متروگلدوین مایر حقوق پخش آن را خرید و با صرف هزینه سرسام‌آور ۴ میلیون دلار آن را روی پرده‌های سینما برد. بن هور که از آن به عنوان گرانترین فیلم صامت تاریخ سینما یاد می‌شود بیش از ۱۰ میلیون دلار فروش کرد اما بیش از موفقیت مالی، نام کمپانی را از لحاظ پرستیژ و اقبال عمومی تثبیت کرد.

اوضاع اما برای مارکوس لئو- پدر خوانده این امپراتوری – خوب پیش نرفت و وی در ۱۹۲۷ از دنیا رفت و کنترل دارایی‌هایش بدست «نیکلاس اسکنک» افتاد.

در ۱۹۲۹ اسکنک که دیگر مالکیت متروگلدوین مایر را در دست داشت تصمیم به فروش کمپانی به «ویلیام فاکس» صاحب استودیوی فاکس قرن بیستم گرفت؛ اقدامی که به شدت با مخالفت دیگر رئیس ارشد کمپانی – لوئیس مایر – مواجه شد.

مایر قانونا سهمی در کمپانی نداشت اما دوستان سیاست مدار و پر نفوذی در واشنگتن و حزب جمهوری خواه داشت و با استفاده از قانون «ضد انحصار» شکایتی را تنظیم کرد و باعث تاخیر در روند معامله شد. این حربه او همزمان شد با حادثه تصادف سخت ویلیام فاکس با اتومبیل و بعد دوره افسردگی بزرگ و رکود شدید اقتصادی در آمریکا که عملا به ماجرای این معامله پایان داد اما روابط این دو را برای همیشه تیره و تار کرد.

معروف است که لوئیس مایر همیشه رئیس خود – اسکنک – را آقای اسکانک به معنی آقای راسو می‌نامید.

در این سال‌ها متروگلدوین مایر در صدر صنعت سینما می‌درخشید و نام‌های بزرگ آن زمان را به خود جذب کرده بود؛ بازیگرانی چون «نورما شیرر»، «جوآن کراوفورد»، «گرتا گاربو»، مرد صورت سنگی سینما – «باستر کیتون» – و «لئونیداس فرانک چِینی» که علاوه بر هنرپیشگی یکی از مهم‌ترین پیشگامان هنر گریم در تاریخ سینما هم بود و نوآوری‌ها و مهارتش در این امر لقب مرد هزار چهره را برایش به ارمغان آورده بود.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

دوربین، صدا، حرکت!

در ۱۹۲۸ «MGM» اولین فیلم صدادار خود را به صحنه آورد. سایه‌های سفید در دریاهای جنوب (۱۹۲۸) در اصل فیلمی صامت بود، اما بعد از موفقیت کمپانی رقیب -برادران وارنر- و درخشش فیلم ناطق آن‌ها یعنی خواننده جاز (۱۹۲۷)، افکت‌های صوتی به فیلم افزوده شد و تماشاگران برای اولین بار صدای غرش شیر – نشان تجاری کمپانی – را شنیدند.

با ورود به دوره فیلم‌های ناطق بازیگران بسیار به فراموشی سپرده شدند و چهره‌های تازه‌ای پا به میدان گذاشتند. ستاره‌هایی چون «رابرت مونت گومری»، «نلسون ادی»، «جین هارلو» و در نهایت سلطان هالیوود «کلارک گیبل»

اما ورود به این عرصه منجر به اتقاق دیگری نیز شد و آن ایجاد ژانری جدید در سینما و تبدیل کمپانی به یک معدن طلا بود؛ ژانر فیلم‌های موزیکال!

۱۹۳۰؛ یک دهه صدرنشینی

با افزوده شدن صدا به فیلم‌ها در اوایل دهه ۳۰ میلادی انقلاب بزرگی در صنعت سینما رخ داد. میلیون‌ها دلار صرف بازسازی و تجهیز سالن‌های سینما شد و بسیاری از ستاره‌ها که نخواستند و یا نتوانستند با این موج جدید کنار بیایند از صحنه حذف و با ستاره‌های جدید جایگزین شدند.

مترو گلدوین مایر نیز با وجود آن که یکی از آخرین کمپانی‌های بزرگی بود که به این ورطه وارد شدند، اما نهایت استفاده را از این فرصت برد.

نوای برادوی (۱۹۲۹) اولین فیلم موزیکال مترو گلدوین مایر و اولین فیلم ناطقی است که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال شده است. فیلمی که تاثیر عمیقی بر ژانر فیلم‌های موزیکال بعد از خود گذاشت و بعضی ترانه‌هایش همچون «You Were Meant For Me» برای همیشه ماندگار شد.

«نوای برادوی» همچنین اولین فیلم موزیکال است که در آن از تکنیک فیلمبرداری رنگی تکنی کالر «Technicolor» استفاده شده است. مفهومی که برای علاقه مندان سینما چیزی بیشتر از یک اصطلاح تکنیکی است. تکنی کالر که قدیمی‌ترین شیوه‌ی فیلمبرداری رنگی نیز محسوب می‌شود یادآور دوران مهمی از تاریخ سینما است. دوره‌ای که کمپانی‌های بزرگ هر کدام برای ساخت فیلم‌های رنگی کلاسیک خود شیوه‌ای مخصوص داشتند تا اینکه این سیستم به عنوان شیوه‌ای کامل و دقیق و البته بسیار گرانقیمت در میان کارگردانان بزرگ سینما مطرح شد.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

رکود بزرگ؛ فرصتی طلایی

این دوران مصادف شد با سقوط آزاد شاخص‌های بورس و آغاز طولانی‌ترین و گسترده‌ترین بحران اقتصادی قرن بیستم که از آن به دوران رکورد بزرگ یاد می‌شود اما تیم رویایی مترو گلدوین مایر از این تهدید یک فرصت ایده آل ساخت.

آن‌ها می‌دانستند مردمی که جیب‌هایشان خالی شده، علاقه‌مند به تماشای چه چیزی هستند و بهترین استعدادها و عوامل فنی خود را صرف ساخت موزیکال‌های شاد و شنگول و کمدی‌های حرفه‌ای و پرخرج و بسیاری فیلم‌های درخشان دیگر کردند. سیاستی که باعث شد آن‌ها رکورد فروش خود در دهه ۳۰ را هر سال جابه جا کنند و با ۵۰ فیلمی که هرساله روانه سینماها کردند بیش از هر کمپانی دیگری ستاره‌سازی کنند.

آنا کریستی (۱۹۳۰)، زن مطلقه (۱۹۳۰) و هورن بازرگان (۱۹۳۱) -که اولین فیلم غیر مستندی بود که در آفریقا فیلمبرداری شده بود- همگی فیلم‌های موفق و پرفروشی بودند که بزرگان سینما در آن‌ها دنیای سینمای ناطق را تجربه می‌کردند.

یکی از بزرگترین ستاره‌های سینما در همین دوران پا به صحنه گذشت. «کلارک گیبل» در فیلم روح آزاد (۱۹۳۱) و در نقشی فرعی به عنوان یک گانگستر چنان بازی تاثرگذار و درخشانی از خود به جا گذاشت که تا ۶ سال بعد در نظرسنجی‌های ملی عنوان «پادشاه هالیوود» را در اختیار داشت و تا پایان دوران حرفه ایش نقشِ یک فیلم‌های سینمایی را بر عهده داشت.

اما نمونه شاخص این سال ها، گرند هتل (۱۹۳۲) است؛ اولین فیلمی که تمامی گروه بازیگران آن ستاره‌های سینما بودند. ستاره‌هایی چون «جان باریمور»، «جوان کرافورد» و «گرتا گاربو» -ستاره سرشناس سوئدی هالیوود – که دیالوگ می‌خواهم تنها باشم «I want to be alone» او در این فیلم یکی از ۱۰۰ دیالوگ برتر تاریخ سینما به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا است.

«گرند هتل» همچنین تنها فیلم در تاریخ است که جایزه اسکار بهترین فیلم را برده بدون آن که در هیچ بخش دیگری نامزد شده باشد.

یکی از عوامل درخشش مترو گلدوین مایر در این سال ها، حضور «ایروین تالبرگ» به عنوان سرپرست بخش فیلمسازی بود. مردی که علی رغم سن کمش مهارت عجیبی در انتخاب بهترین فیلمنامه ها، بهترین بازیگران و بهترین عوامل فنی را داشت و با استعداد ذاتیش در پولسازی به مرد عجایب مشهور شده بود.

تالبرگ و همسرش «نورما شیرر» – یکی از سرشناس‌ترین بازیگران زن هالیوود- نمادی از یک زوج ایده آل در هالیوود بودند، اما خوشبختی آن‌ها دوامی نداشت چراکه در ۱۹۳۶ سلامت جسمی تالبرگ رو به وخامت رفت و در نهایت در ۳۷ سالگی زندگی را ترک گفت. خاطره تالبرگ با ساختمان بزرگی که در مترو گلدوین مایر به نام و یاد او ساخته‌اند زنده نگه داشته شده است.

تالبرگ در دوران حیاتش رمان‌های ادبی زیادی را برای ساخت اقتباس‌های سینمایی انتخاب کرد. فیلم‌هایی چون شورش در بونتی (۱۹۳۵) به کارگردانی «فرانک لوید» و برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال، خاک خوب (۱۹۳۷)، ناخداهای دلیر (۱۹۳۷) و به یاد ماندنی‌ترین آن ها، ماری آنتوانت (۱۹۳۸) که فیلمی بر اساس رمانی از «اشتفان تسوایگ» درباره ماری آنتوانت واپسین ملکه پیش از انقلاب کبیر فرانسه است و آخرین پروژه تالبرگ محسوب می‌شد و پس از مرگ او به نمایش درآمد. همسر او نورما شیرر با وجود تالمات ناشی از مرگ شوهرش به نقش خود در فیلم وفادار ماند تا یکی از گرانترین فیلم‌های دهه ۳۰ ساخته شود.

بعد از مرگ تالبرگ، مدیر عامل کمپانی «لوئیس مایر» هدایت کار را بر عهده گرفت و کمپانی را بیش از پیش به ساخت فیلم‌های با کیفیت متعهد ساخت.

در دهه ۳۰ مترو گلدوین مایر علاوه بر تولیدات خود پخش مجموعه‌ای از فیلم‌ها ومجموعه‌های کوتاه استودیوی «Hal Roach» را نیز بر عهده داشت. فیلم‌هایی عمدتا کوتاه و کمدی که شاخص‌ترین و سودآورترین آن‌ها «لورل – هاردی» بود. مجموعه‌ای کمدی با بازی «استن لورن» و «الیور هاردی» که یکی از تاثیرگذارترین زوج‌های کمدی جهان را ساختند و تقلیدهای زیادی در دنیا از روی آن‌ها ساخته شد که نمونه ایرانی با نام مجموعه «چاق و لاغر» در اذهان ما ماندگار شده است.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

و سرانجام رویاسازان به بهشت می‌روند

اما بی‌شک طلایی‌ترین دوران مترو گلدوین مایر در تمام طول تاریخش در ۱۹۳۹ میلادی به وقوع پیوست.

زنان (۱۹۳۹) – با بازی بیش از ۱۳۰ زن بدون حضور حتی یک بازیگر مرد- خداحافظ آقای چیپس (۱۹۳۹) – که در رتبه ۷۲ بهترین فیلم‌های انگلیسی زبان به انتخاب بنیاد فیلم انگلستان جای دارد – و بی‌تجربه‌ها (۱۹۳۹) که یکی از ده فیلم پرفروش آن سال بود همگی مقدمه‌ای برای دو اتفاق بزرگ بودند.

موزیکال فانتزی جادوگر شهر اُز (۱۹۳۹) به کارگردانی «ویکتور فلمینگ» اقتباسی بسیار موفق از کتابی به همین نام نوشته «ال. فرانک باوم» بود. داستانی درباره دختر کوچکی به نام دوروتی و سگش توتو که خانه‌شان توسط باد به سرزمین از برده می‌شود و ماجرای همراهی او با مترسکی که مغز ندارد، آدم آهنی‌ای که قلب ندارد و شیر بزدلی که شجاعتش را از دست داده برای پیدا کردن جادوگر نیکوکار شمال تا با کمک او به خانه بازگردد.

«جادوگر شهر از» که یکی از گرانترین پروژهای مترو گلدوین مایر بود با ۲۲ میلیون دلار فروش در گیشه درخشید و به لیست بهترین فیلم‌های تاریخ سینما راه یافت و به یکی از نمادهای فرهنگ آمریکا تبدیل شد و به عنوان اثری با تاثیرات برجسته فرهنگی، تاریخی و زیبایی شناسانه در کتابخانه کنگره آمریکا ثبت شده است.

اما حتی درخشش جادوگر شهر اُز زیر سایه ستاره بزرگتری قرار گرفت.

این ستاره فیلم رمانتیک، تاریخی و حماسی بر باد رفته (۱۹۳۹) بر اساس کتابی جاودان به همین نام نوشته «مارگارت میچل» بود که برای خلق این کتاب جایزه ادبی پولیتزر را از آن خود کرده بود.

«ویکتور فلمینگ» که جادوگر شهر اُز را هم او کارگردانی کرده بود هدایت این فیلم را بر عهده داشت. «بر باد رفته» با بازی جاودان «کلارک گیبل» در نقش رت باتلر و «ویوین لی» در نقش اسکارلت اوهارا روایت عشق یک دختر جنوبی در خلال جنگ داخلی آمریکا را به تصویر می‌کشد.

فیلم با تاخیرها و مشکلات زیادی مواجه شد و تنها در یک مورد تولید آن دو سال برای به خدمت گرفتن کلارک گیبل و مصاحبه با ۱۴۰۰ زن برای نقش اسکارت اوهارا متوقف ماند. ولی همه‌ی این مصائب با اکران فیلم به فراموشی سپرده شد. چرا که فیلم جای خود را به سرعت بین مردم و منتقدان باز کرد، ده جایزه اسکار دریافت کرد و به لیست بهترین آثار سینمایی راه یافت و از همه مهم‌تر مردم برای دیدن آن در جلوی سالن‌ها سینما صف کشیدند و رکوردی افسانه‌ای در گیشه به جا گذاشته شد.

«بر باد رفته» در سال ۱۹۳۹ با تنها ۴ میلیون دلار بودجه ساخت بیش از ۳۹۰ میلیون دلار فروش کرد تا عنوان پر فروش‌ترین فیلم تاریخ صنعت سینما تا به امروز را در اختیار داشته باشد.

این فیلم با احتساب تورم و به ارزش امروز چیزی بیشتر از سه میلیارد و چهار صد و چهل میلیون دلار فروش کرده است و بالاتر از فیلم‌هایی چون آواتار، جنگ ستارگان و تایتانیک قرار گرفته است.

«بر باد رفته» نمادی از عصر پر افتخار و غرش شیر مترو گلدوین مایر در دهه ۳۰ آمریکا است. تنها کمپانی فیلمسازی که در دوره رکود اقتصادی آمریکا سودده بود و زیر مجموعه‌های خود را گسترش داد.

همان طور که گذشت مترو گلدوین مایر در طول دهه ۳۰ و به خصوص در اواخر آن با پروژه‌های چون جادوگر شهر از (۱۹۳۹) و یا بر باد رفته (۱۹۳۹) – که با احتساب تورم عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای جهان را در اختیار دارد – غرق در پول و افتخار شد.

این روند درخشش در دهه ۴۰ میلادی نیز ادامه یافت. «لئو» یا همان شیر معروف کمپانی هیچگاه این قدر پرغرور و به لطف ابداع فیلمبرداری رنگی تکنی کالر «Technicolor»؛ خوش رنگ و لعاب جلوه نکرده بود.

بازیگران، میزان تولید و آمارهای فروش همگی در اوج بودند. «لوئیس مایر» که در اواخر دهه ۳۰ هدایت کمپانی را بر عهده گرفته بود سهمی به سزا در این موفقیت داشت. هر چند کنترل بی‌حد وی بر پروژه‌ها و بازیگران صدای برخی از ستارگان سینما را درآورد و او را متهم کردند که با بازیگران طرف قرارداد خود همچون فرزندانش رفتار می‌کند با این حال همه اذعان داشتند که در دوره او بود که «متروگلدوین مایر از بهشت هم ستارگان بیشتری داشت.»

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

جنگ!

دهه ۴۰ سال‌هایی پر از التهاب داشت. شعله‌های جنگ جهانی دوم در دنیا زبانه می‌کشید و سربازان در جبهه‌های مختلف در حال مبارزه با آتش افروزی نازی‌ها بودند.

اما حتی جنگی با این مقیاس نیز تاثیری بر شوق فیلمسازی مترو گلدوین مایر نگذاشت. ذائقه تماشاچیانی که می‌خواستند مصیبت جنگ را فراموش کنند در دست آن‌ها بود و سینما ابزاری برای توجیه حضور سربازان آمریکایی در جبهه‌های جنگ به حساب می‌آمد.

مترو گلدوین مایر با استفاده از نقش آفرینی فوق ستاره خود «جودی گارلند» Judy Garland در موزیکال‌هایی چون مرا در سن لویی ملاقات کن (۱۹۴۴) و دختران هاروی (۱۹۴۶) شادی را در جامعه تزریق می‌کرد یا با ساخت فیلم‌هایی با محوریت زنان خانه دار و میهن پرست همچون فیلم خانم مینی‌ور (۱۹۴۲) هم‌سو با تلاش‌های نظامی علیه تجاوز نیروهای آلمان نازی، تأثیر جنگ بر مردم عادی را روایت می‌کرد؛ فیلمی که بعد از دیکتاتور بزرگ (۱۹۴۰) چارلی چاپلین دومین فیلم آمریکایی بود که به جنگ در اروپای دوردست می‌پرداخت

آن‌ها حتی با ساخت سری فیلم‌های مفرحی چون اندی هاردی (۱۹۳۸-۱۹۴۶) و کمدی انسانی (۱۹۴۳) سعی داشتند خانواده‌ها را از زیر فشار روانی حضور سربازانشان در جبهه‌های خط مقدم خارج کنند. محصولاتی که همگی ارزش‌های خانوادگی را تقدیر می‌کردند و مملو از سکانس‌هایی بودند که اشک و لبخند را تواما بر دیدگان تماشاچیان خود می‌آوردند.

با پایان جنگ و بازگشت نیروها به خانه، نوبت به فیلم‌هایی رسید که روایتگر تطبیق سربازان با دوران پس از جنگ بودند. یکی از شاخص‌ترین فیلم‌های این دوره درام بهترین سال‌های زندگی ما (۱۹۴۶) بود. این فیلم با الهام از مقاله‌ای در مجله تایم -که درباره شرایط روحی سربازان از جنگ بازگشته و سختی تطبیق آن‌ها با زندگی عادی بود – ساخته شد و ۷ جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم سال و بهترین کارگردانی را به ارمغان آورد. یکی از نقاط قوت این فیلم انتخاب «هارولد راسل» – بازیگری غیرحرفه‌ای که واقعاً دستش را در جنگ جهانی دوم از دست داده بود- برای ایفای یکی از نقش‌های اصلی بود. واقعی و ملموس بودن این شخصیت جنبه‌ای مستند به کار داد و به یکی از کارت‌های برنده فیلم تبدیل شد.

«بهترین سال‌های زندگی ما» با ۲۳ میلیون دلار فروش، پرفروش‌ترین فیلم در سال‌های بعد از بر باد رفته (۱۹۳۹) بود.

پایان جنگ اما سوغات دیگری نیز برای مترو گلدوین مایر داشت و آن بازگشت بازیگرانی همچون «جیمز استورات»، «رابرت تیلور» و «کلارک گیبیل» از جنگ بود که در این سال‌های به ارتش ملحق شده بودند و خون تازه‌ای در رگ‌های کمپانی جاری می‌کردند. اما شرایط در حال عوض شدن بود.

آغازِ پایان

مترو گلدوین مایر دوران سخت و تازه‌ای در تاریخش را تجربه می‌کرد. تعداد فیلم‌هایی که در سال ۱۹۴۷ میلادی به سوددهی مناسب رسیده بودند عدد ۶ را نشان می‌داد که به نسبت ۲۲ فیلم پر فروش سال ۱۹۴۶ کاهشی محسوس و معنادار را نشان می‌داد.

اوضاع در حال عوض شدن بود چرا که مدیوم قدرتمند و نوظهوری به نام «تلویزیون» به میدان آمده بود و آرام آرام تماشاچیان را از سالن‌های سینما به گرد خود جمع می‌کرد. با کاهش فروش فیلم‌ها هزینه‌های سربار کمپانی افزایش یافت و زنگ خطر برای مدیران ارشد و سهامداران کمپانی به صدا در آمد.

«نیکلاس اسکنک» – مالک کمپانی – از نیویورک برای مدیر عامل خود، لوئیس مایر پیغامی کوتاه فرستاد: تالبرگ جدیدی پیدا کن!

منظور او «ایروین تالبرگ» سرپرست بخش فیلمسازی کمپانی در دهه ۲۰ بود که در آن زمان «مرد عجایب» خوانده می‌شد؛ چرا که با وجود سن و سالی بسیار جوان، مهارت عجیب و ویژه‌ای در هدایت و به سود رساندن پروژه‌ها داشت.

لوئیس مایر دست به کار شد و «دور شاری» Dore Schary را به خدمت گرفت.

MGM نیمه قرن را با کمدی پدر عروس (۱۹۵۰) – با بازی الیزابت تیلور، ستاره نو ظهور آن زمان – شروع کرد با جنگل آسفالت (۱۹۵۰) ژانر فیلم‌های سرقتی را به صنعت سینما اضافه کرد.

مترو گلدوین مایر به تدریج شروع به کاهش هزینه‌های خود کرد. دکورهای قدیمی برای استفاده در فیلم‌های جدید بازیافت می‌شدند و طراحان لباس ملزم به استفاده از البسه استفاده شده در فیلم‌های قبلی شدند.

آن‌ها بسیاری از قراردادهای سنگین خود یا ستاره‌های سینما را فسخ کردند که مشهورترین آن لغو قرارداد دستمزد هفته‌ای ۶۰۰۰ دلار «جودی گارلند» Judy Garland در ۱۹۵۰ بود.

با این اقدامات «دور شاری» موفق شد کمپانی را سرپا نگه دارد اما جای خالی محصولات پربازده و درخشان خالی بود.

در نهایت شرایط به گونه‌ای رقم خورد که در آگوست ۱۹۵۱ «لوئیس مایر» بعد از ۲۷ سال از مقام خود کناره گیری کرد و جای خود را به «دور شاری» داد. فصلی دیگر در تاریخ کمپانی به اتمام رسیده بود. فصلی که به اعتقاد بسیاری پایان دوره طلایی مترو گلدوین مایر به حساب می‌آمد.

تنها نقطه روشن کمپانی در این سال‌ها محصولات موزیکالی بود که زیر نظر یکی از تهیه کنندگان مستقل آن‌ها «آرتور فرید» Arthur Freed ساخته می‌شد. موزیکال‌های بزرگ و کلاسیکی چون یک آمریکایی در پاریس (۱۹۵۱) که اسکار بهترین فیلم سال را به دست آورد – و در سال ۱۳۴۴ شمسی هم در ایران به نمایش درآمد- و یا آواز در باران (۱۹۵۲) که عموما در بین منتقدان به عنوان بهترین فیلم موزیکال تاریخ سینما شناخته می‌شود و در نهایت هفت عروس برای هفت برادر (۱۹۵۴) که جزو یکی از بهترین موزیکال‌ها به انتخاب بنیاد فیلم آمریکاست.

اما همه این‌های کمکی به شرایط رو به افول کمپانی نکرد. میزان حضور تماشاگران در سالن‌های سینما به پایین‌ترین حد خود رسیده بود تا بالاخره متروگلدوین مایر در سال ۱۹۵۷ میلادی برای اولین بار بعد از ۳۴ سال از تاریخ تاسیسش ضرر کرد.

اتفاقی که به طور عجیبی با تاریخ مرگ «لوئیس مایر» همزمان شد. گویی کمپانی طاقت دوری از یار دیرینه خود را نداشت.

اواخر دهه ۶۰ متروگلدوین مایر همچنان بر مداری افتان و خیزان در حال فیلمسازی بود. گاه با پروژه‌هایی همچون دوازده مرد خبیث (۱۹۶۷) و ادیسه فضایی ۲۰۰۱ (۱۹۶۸) پول و توجه را به سوی خود جذب می‌کرد و یا با شکست‌های دور از انتظار همچون دختر رایان (۱۹۷۰) سرمایه گذاران را از خود نا امید می‌کرد.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

حراجی میلیون دلاری

در دوره‌ای که افراد پرنفوذ و متمول برای در اختیار گرفتن کنترل کمپانی‌های بزرگ – خصوصا در دوره ضعف آن‌ها – دست به خرید عمده سهام می‌زدند، متروگلدوین مایر هدفی جذاب و پرکشش بود.

سال ۱۹۶۹ کرک کرکوریان «Kirk Kerkorian» سرمایه دار ارمنی تبار آمریکایی بیش از ۴۰ درصد از سهام متروگلدوین مایر را خرید و کمپانی را بیش از پیش به حوزه‌ای وارد کرد که از چند سال قبل به آن ورود کرده بود: سرمایه‌گذاری در املاک و مستغلات!

شروع مجدد، حماسه بزرگ

شوک حاصل از این اتفاق کمپانی را بر آن داشت تا برای تصاحب مجدد گیشه دست به اقداماتی بزند. آن‌ها در اولین گام به سراغ بازسازی نمایشی از «تنسی ویلیامز» رفتند و گربه روی شیروانی داغ (۱۹۵۸) را با بازی «پل نیومن» و «الیزابت تیلور» را روی پرده‌های سینما فرستادند. فیلمی که به یکی از پرفروشترین فیلم‌های سال ۱۹۵۸ تبدیل شد و بسیاری از ایرانیان آن را با دوبله بزرگانی چون چنگیز جلیلوند، ژاله کاظمی و حسین رحمانی به یاد می‌آورند.

در همین سال «آرتور فرید» Arthur Freed تهیه کننده مستقل و خودمختار کمپانی که تبحری ویژه در ساخت موزیکال‌های پرفروش داشت یکی از آخرین و در عین حال موفق‌ترین فیلم‌های خود را برای متروگلدوین مایر ساخت. موزیکال کمدی-رمانتیک با نام ژی ژی (۱۹۵۸) که بر اساسی رمانی به همین نام ساخته شد و یکی از موزیکال‌های تاریخ سینما شناخته می‌شود و موفقیت آن کمپانی را مدت کوتاهی از بحران دور کرد. «ژی ژی» در کتابخانه ملی آمریکا به عنوان اثر فرهنگی و زیبایی شناسانه برجسته ثبت شده است.

نکته جالب آن است که ژی ژی در تمام ۹ بخشی که نامزد جایزه شده بود برنده شد و رکوردی بی‌سابقه بر جای گذاشت که تا آن زمان نصیب هیچ فیلم دیگری نشده بود.

سال بعد متروگلدوین مایر که هنوز سرسختانه به دنبال اعاده حیثیت و مالکیت خود بر صنعت سینما بود به سراغ یکی از پروژه‌های بزرگ و قدیمی خود رفت و آن چیزی نبود جز «بن هور».

بن هور (۱۹۵۹) بازسازی فیلم حماسی صامت سال ۱۹۲۵ بود. در ابعادی بسیار وسیع‌تر و بودجه ساخت باورنکردنی ۱۵ میلیون دلار که مسلما آن را گرانترین فیلم تاریخ سینما تا آن زمان می‌کرد.

۱۰۰ خیاط تنها برای دوختن لباس بازیگران به خدمت گرفته شدند و بیش از ۲۰۰ کارگر ماهر کار ساخت دکورها و ستون‌های غول آسا را انجام دادند.

۲۰۰ شتر، ۲۵۰۰ اسب و بیش از ده هزار سیاهی لشگر تنها بخشی از تدارکات عظیم این فیلم بود. فیلمبرداری بن هور بیش از ۸ ماه، شش روز در هفته و روزی ۱۲ تا ۱۴ ساعت به طول انجامید تا از این حجم راش حدود ۲۱۲ دقیقه فیلم اصلی استخراج شود.

۹ دقیقه سکانس ارابه رانی بن هور یکی از معروف‌ترین سکانس‌های سینماست که در ذهن بسیاری از مشتاقان این هنر مانده است و یا موسیقی متن معروف آن که بیش از ۱۵ سال، طولانی‌ترین موسیقی کار شده بر روی یک فیلم سینمایی بود.

اکران بن هور در نوامبر ۱۹۵۹ از نیویوک آغاز شد و به سرعت برق تمام کشور را در نوردید. سرعت فروش آن بعد از بر باد رفته (۱۹۳۹) بالاترین رتبه در تاریخ سینما را دارد تا در نهایت رکورد خیره‌کننده ۹۰ میلیون دلار را ثبت کند.

بن هور ۱۱ جایزه اسکار را از آن خود کرد. افتخاری که تا سال ۱۹۹۷ و اکران فیلم تایتانیک و ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه (۲۰۰۳) به تنهایی در اختیار داشت و در سال ۱۹۹۸ عنوان دومین فیلم برتر حماسی تاریخ به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا «AFI» را به دست آورد و برای همیشه در فرهنگ و حافظه جمعی دوست داران سینما ماندگار شد.

با این وجود و با پایان دهه ۶۰ میلادی دوران طلایی و حکمرانی متروگلدوین مایر به انت‌ها رسید و «بن هور» همچون نقطه پایان زرینی بود بر سیستم استودیوهای غیر متمرکز، تهیه کنندگان مستقل و شیری که غرشش دنیا را تکان می‌داد.

از این سال به بعد متروگلدوین مایر سیری در اوج و فرود داشت و هرگز بر یک مسیر ثابت پیش نرفت.

در این سال‌ها آن‌ها سراغ مدیوم تلویزیون نیز رفتند و مجموعه‌های محبوبی چون مرد لاغر و یا مردی از UNCLE «The Man from U. N. C. L. E» را روی آنتن بردند. نقطه آغاز یکی از ماندگارترین حضورهای تلویزیونی تاریخ آمریکا و متروگلدوین مایر به سال ۱۹۵۶ بر می‌گردد. زمانی که آن‌ها حق پخش تلویزیونی فیلم «جادوگر شهر از» را به شبکه CBS فروختند. فیلمی که پخش هرساله آن از ۱۹۵۹ تا ۱۹۹۱ میلادی -یعنی به مدت ۳۲ سال پیاپی – به یک سنت تبدیل شده بود و منافع مالی و معنوی زیادی برای کمپانی به همراه داشت.

موفقیت بن هور (۱۹۵۹) عادت غلطی را در ذهن مدیران کمپانی پرورش داد که در نهایت به سقوط بیشتر آن‌ها منجر شد و آن ایده ساخت یک فیلم بسیار پر هزینه در هر سال بود. تصمیمی که باعث می‌شد تمام برنامه ریزی‌ها برای سایر فیلم‌ها حول و زیر سایه پروژه پر خرج اصلی باشد.

بعد از بن هور ۴ فیلم پر خرج دیگر بر این مبنا ساخته شد که یکی پس از دیگری به شکست انجامید. Cimarron (۱۹۶۰)، شاه شاهان (۱۹۶۱)، چهار سوار آخرالزمان (۱۹۶۲) و از همه شاخص‌تر شورش در کشتی بونتی (۱۹۶۲) که حتی حضور مارلون براندو در آن نتوانست کاری از پیش برد.

یک استثنا در این میان فیلم چگونه غرب تسخیر شد (۱۹۶۲) بود که از حضور ستارگان بزرگی چون «جیمز استوارت»، «گریگوری پک» و «هنری فوندا» بهره می‌برد و یکی از آخرین فیلم‌های حماسی دوران کلاسیک آمریکاست. فیلم هم نظر منتقدان را جلب کرد و هم با ۵۰ میلیون دلار فروش گلیم خود را تا حدی از آب بیرون کشید.

این شکست‌ها به تغییر مدیریت در کمپانی انجامید. تغییراتی که منجر به ساخت دو فیلم بسیار مهم شد.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

جاودانه‌های عصر کلاسیک

دکتر ژیواگو (۱۹۶۵) با بازی «عمر شریف» – بازیگر بزرگ مصری هالیوود – و «جرالد چاپلین» دختر چارلی چاپلین فقید ملودرامی حماسی بود که به ظاهر داستان زندگی پزشکی شاعر به نام یوری ژیواگو را روایت می‌کرد اما در واقع آینه‌ای از جامعه روسیه در نیمه اول قرن بیستم است. مصائبی که ژیواگو دچار آن می‌شود، درد و رنجی است که طبقه متوسط روسیه در دوران زمامداری استالین و پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به آن مبتلا می‌گردد. فیلمی که بنا به همین دلایل نه در شوروی که در اسپانیا ساخته شد و تا سال ۱۹۹۴ در روسیه به نمایش درنیامد.

منتقدان در آغاز اقبال خوبی به فیلم نداشتند و معتقد بودند رابطه عاطفی میان دکتر ژیواگو و لارا واقعیت‌های تاریخی حول فیلم و وقایعی را که منجر به جنگ داخلی شوروی می‌گردد تحت شعاع قرار داده است و از مدت زمان سه‌ساعته آن شکایت داشتند. ولی دکتر ژیواگو با موسیقی جاودانه‌ای که «موریس ژار» بر آن نهاد در طول زمان اعتباری به حق یافت و در کنار لورنس عربستان (۱۹۶۲) جزو بهترین آثار «دیوید لین» نام گرفت. ۵ جایزه اسکار و ۱۱۱ میلیون دلار فروش، نام دکتر ژیواگو را در دنیا مطرح و فیلم را هشتمین فیلم پرفروش تاریخ سینما – با احتساب تورم – کرد.

دیگر فیلم مهم مترو گلدوین مایر در این سال‌ها ادیسه فضایی ۲۰۰۱ (۱۹۶۸) است؛ اثر جاودانه «استنلی کوبریک» فقید به نویسندگی «آرتور سی کلارک» نویسنده بزرگ داستان‌های علمی تخیلی.

ادیسه فضایی ۲۰۰۱ داستان انسان‌هایی را روایت می‌کند که با همراهی کامپیوتر هوشمندی به نام «هال» به ژوپیتر سفر می‌کنند تا از اسرار ستون سنگی سیاهی که ظاهرا بر سرنوشت تکامل نوع بشر تاثیر گذار است سر در بیاورند.

فلسفه وجود انسان، تکامل بشر، هوش مصنوعی و موجودات فرازمینی مفاهیم پیچیده و غامضی هستند که در کنار بازسازی علمی دقیق یک سفر فضایی و جلوه‌های ویژه پیشرو در ادیسه فضایی ۲۰۰۱ مطرح می‌شوند.

فیلم از حداقل دیالوگ و موسیقی‌هایی چون قطعه دانوب آبی از یوهان اشتراوس و یک سمفونی از ریشارد اشتراوس با نام «چنین گفت زرتشت» بهره می‌برد تا هر چه بیشتر نمایانگر تصویر ابرانسان نیچه باشد.

ادیسه فضایی ۲۰۰۱ یکی از شناخته شده‌ترین و مهمترین فیلم‌های تاریخ سینماست که در بسیاری از لیست‌های بهترین آثار صنعت سینما جای دارد و با خلق فضایی که چندین دهه از زمان خودش جلوتر بود تاثیرات عمیقی در حوزه‌های مختلف هنری، فرهنگی و فناوری گذاشته است و حتی نام آن در دعوای حقوقی دو غول دنیای تکنولوژی – اپل و سامسونگ – درباره حق ثبت پتنت محصول آیپد به میان کشیده شده است.

خلق این جاودانه‌ها تنها از استودیوی خلاقی چون متروگلدوین مایر بر می‌آمد که همچون ستاره‌ای رو به افول آخرین ضربان‌های خلاقیت را در رگ‌های صنعت سرگرمی جاری می‌کرد.

از میانه دهه ۶۰ متروگلدوین مایر خود را به عنوان یک کمپانی سرمایه گذار در املاک به ثبت رسانده بود و «کرک کرکوریان» نیز سرمایه‌گذاری‌های وسیعی در این حوزه – به خصوص در لاس وگاس- داشت.

وی از اعتبار ۴۵ساله کمپانی در جهت تخصص خود بهره برد و در ۱۹۷۳ هتلی بزرگ در لاس وگاس با نام MGM Grand Hotel راه انداخت. بخش فیلمسازی کمپانی روز به روز کوچکتر می‌شد و بسیاری از دارایی‌هایش همچون شبکه توزیع فیلم، استودیوها، MGM Records – زیر شاخه موسیقی کمپانی – و سینماهای زنجیره ایش در فراسوی مرزهای آمریکا به فروش رفت.

مدیران متروگلدوین مایر حتی از فروش گنجینه‌ها و یادگارهای به جا مانده کمپانی همچون کفش یاقوت نشان جادوگر شهر از نگذشتند.

وضعیت تا به آن جا پیش رفت که در ۱۹۷۹ «کرک کرکوریان» رسما متروگلدوین مایر را شرکتی هتل ساز معرفی کرد.

اوضاع اما چنین نماند و متروگلدوین مایر با پولی که از هتل‌هایش در لاس وگاس و شهر رینو به دست آورده بود به فکر احیای خود افتاد. در نخستین گام آن‌ها بخش فیلمسازی و هتلسازی را از هم جدا کرده و به دو کمپانی مستقل تبدیل کردند. حرکتی که امکان ساخت ۱۰ تا ۱۵ فیلم در سال را به بخش تولید فیلم می‌داد. اما آن‌ها قبل از هر چیز به شبکه توزیع خود احتیاج داشتند؛ شبکه‌ای که چند سال قبل به کمپانی یونایتد آرتیستز «United Artists» فروخته شده بود.

در ۱۹۸۱ و در جریان فستیوال «کن» متروگلدوین مایر با اعلام خبر خریداری «یونایتد آرتیستز» موجی از شک و هیجان را به سینمادوستان وارد کرد و کمپانی با نام ترکیبی MGM/UA مجددا به مدار فیلمسازی بازگشت.

کمپانی جدید زمانی به صحنه بازگشت که صنعت سرگرمی دستخوش تغییرات بسیاری شده بود و تلویزیون‌های کابلی مدلی جدید از درآمدزایی را به میان آورده بودند. مدلی که به ناگهان ارزش آرشیو غنی متروگلدوین مایر را -که می‌توانست برای پخش تلویزیونی به کار رود- بیش از پیش ارزشمند ساخت.

اولین تولیدات مشترک موفق در اوایل دهه ۸۰ رقم خورد. بازی‌های جنگی «WarGames» در سال ۱۹۸۳ – فیلمی علمی تخیلی درباره جنگ سرد جاری بین آمریکا و شوروی – و اختاپوس (۱۹۸۹) که سیزدهمین فیلم از سری فیلم‌های جیمز باند بود، هر دو یک موفقیت تجاری به حساب می‌آمدند.

Metro-Goldwyn-Mayer مترو گلدوین مایر

سال‌های سرگیجه

در آگوست ۱۹۸۵ تد ترنر «Ted Turner» غول دنیای تلویزیون‌های کابلی پیشنهادی یک و نیم میلیاردی برای خرید متروگلدوین مایر ارائه داد. چشم او به دستیابی به آرشیوی از ۳۰۰۰ فیلم بود که همچون یک منبع بی‌پایان برای تشکیلات وی می‌نمود. معامله‌ای که در کمتر از یک سال به وقوع پیوست و بخش سرگرمی کمپانی تحت کنترل تشکیلات Turner درآمد.

از این سال به بعد مجموعه‌ای از تغییر مدیریت ها، رفت و برگشت‌ها و بازی‌های پیچیده مدیریتی به وقوع پیوست. زیر شاخه‌های تازه تاسیسی که با رقم‌های میلیون دلاری دست به دست می‌چرخیدند و همچون یک سرگیجه دائمی متروگلدوین مایر را هر چه بیشتر از دوران ناب فیلمسازیش به دور می‌کرد.

در این فضای مغشوش گه گاه جرقه‌هایی زده می‌شد. توپ‌های فضایی (۱۹۸۷) به کارگردانی «مل بروکس» اگرچه در آغاز نظر منتقدان را جلب نکرد، اما رفته رفته به یک فیلم کالت تبدیل شد. روزهای روشن زندگی (۱۹۸۷) به عنوان پانزدهمین فیلم از مجموعه جیمز باند بیش از ۱۹۰ میلیون دلار فروخت و فیلم رمانتیک دیوانه (۱۹۸۷) با بازی «نیکلاس کیج» و «شِر» – خواننده معروف آمریکایی- ۳ جایزه اسکار و عنوان پنجمین فیلم پر فروش سال را از آن خود کرد.

با وجود این موفقیت ها، مدیریت غلط و آشفته کمپانی در پایان سال ۱۹۸۷ ضرری ۸۸ میلیون دلاری را ثبت کرد. طی سال هایبعد متروگلدوین مایر در چرخه‌ای از تغییر مدیریت‌های بی‌حاصل گرفتار شد؛ خرید و فروش‌هایی که حتی گاهی اوقات به خشک شدن جوهر قرارداد هم نمی‌کشید. سرانجام در سال ۱۹۹۱ کنسرسیومی از شرکت‌های مالی به سرکردگی یکی از قدیمی‌ترین بانک‌های فرانسه کنترل کمپانی را در دست گرفت.

پرده‌های سینما که مدت‌ها از شاهکارهای متروگلدوین مایر خالی بود به مرور با چندین فیلم موفق و پرفروش مواجه شد.

فیلم علمی –تخیلی استارگیت (۱۹۹۴)، گونه (۱۹۹۵)، تریلر جنایی کوتوله را بگیرید (۱۹۹۵) با بازی جان تراولتا، ترک لاس وگاس (۱۹۹۵) با حضور نیکلاس کیج و کمدی قفس پرنده (۱۹۹۶) با بازی رابین ویلیامز همگی میلیون‌ها دلار به ذخیر کمپانی افزودند.

ستاره آن سال ها، هفدهمین قسمت از مجموعه فیلم‌های جیمز باند با نام چشم طلایی یا GoldenEye (۱۹۹۵) با بازی پیرس برازنان بود که با احتساب تورم، به پرفروش‌ترین فیلم این مجموعه تبدیل شد.

در ۱۹۹۷ سهام متروگلدوین مایر برای خرید عموم عرضه شد و بیش از نه میلیون سهم با نام اختصاصی MGM وارد بازار بورس شد و بیش از ۲۳۵ میلیون دلار به جریان نقد کمپانی وارد کرد و کرک کرکوریان «Kirk Kerkorian» با خرید ۴ میلیون سهم بار دیگر در بالاترین مقام قدرت قرار گرفت.

در سال‌های بعد متروگلدوین مایر در بسیاری حوزه‌های جدید همچون صنایع سرگرمی دیجیتال ورود کرد اما هیچگاه به دوران اقتدار خود در سال‌های عصر کلاسیک سینما بازنگشت.

یکی از مهمترین محصولات آن‌ها در این دوران ساخت ادامه مجموعه «راکی» با بازی «سیلور استانوله» در نقش «Rocky Balboa» – بوکسور آمریکایی ایتالیایی – و بازسازی‌هایی چون روبوکاپ یا همان پلیس آهنی (۲۰۱۴) و یا مشارکت در ساخت پروژه‌های سنگینی چون «هابیت ها» بوده است.

در این سال‌ها بسیاری از کمپانی‌ها و رقبای قدرتمند برای خرید سهام، آرشیو و دارایی‌های کمپانی اقدام کرده‌اند تلاشی که تا به حال متروگلدوین مایر از آن جان سالم به در برده است. گرچه بابت آن هزینه‌های سنگینی – چون اعلام ورشکستگی در سال ۲۰۱۰ – داده است.

متروگلدوین مایر یکی از بزرگترین خاطره سازان دوستداران سینما و یکی از قدرتمندترین بازیگران این عرصه بوده است. شیری گرچه پیر و کند شده اما ابهت آن هیچگاه قابل چشم پوشی نبوده است.

آشنایی با لوگوی کمپانی

لوگوی متروگلدوین مایر یکی از مشهورترین نمادهای صنعت سینما و کمپانی‌های فیلمسازی است. شیری که در ابتدای هزاران محصول کمپانی غرش می‌کند.

همانطور که در قسمت اول مرور تاریخ متروگلدوین مایر ذکر شد، تاریخچه این شیر به ۱۹۱۷ و قبل از پیدایش متروگلدوین مایر برمی گردد. زمانی که «ساموئل گلدوین» برای کمپانی خود «Goldwyn Pictures» این نماد منحصر به فرد را برگزید و با تشکیل MGM به نماد کمپانی تازه تاسیس تبدیل شد.

در طول تاریخ متروگلدوین مایر برای ساخت این نماد از ۷ شیر مختلف استفاده شده است که دوعدد از آن‌ها از بقیه مشهورتر بوده اند.

«Tanner» – شیری که به مدت ۲۲ سال ابتدای تمام فیلم‌های تکنی کالر و انیمیشن‌های کمپانی چون تام و جری بود و «Leo» هفتمین و آخرین شیر که از ۱۹۵۷ تا الان بر پیشانی فیلم‌های کمپانی بوده است.

مهر

اشتراک گذاری

اینجا نظر بدهید