نما۳۰ | اشکان مزیدی: مارتین گودمن با راهاندازی مجله «مارول کمیک» از اولین ابرقهرمانها رونمایی کرد که این شخصیتها بعدها وارد سینما شده و دنیایی جدید در این هنر گشودند.
صنعت سینما در طول بیش از یک قرن از عمر خود، فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است. در دورههای گوناگون آثار سینمایی با تاثیر از شرایط زمانه، همواره بازتابی از آمال و آرزوهای جوامع مختلف بوده است. در حقیقت بسیاری از بزنگاههای تاریخ معاصر جهان را میتوان با مرور فیلمهای سینمایی یک صد سال اخیر از منظر روانکاوی و جامعهشناسی تحلیل کرد. در این نظریه، بازیگران واسط ضمیر ناخودآگاه تماشاچیانی هستند که در سالنهای تاریک سینما تجربههای نیمه تمام و بعضا دست نیافتنی زندگی شخصی خود را را در قالب قهرمانان سینمایی فرافکنی میکنند. از همینرو در ادوار گوناگون، ژانرهای سینمایی مختلفی بیش از پیش مورد توجه قرار میگیرد؛ گاه قهرمانان عاشق پیشه محبوب تماشاچیان هستند و گاه گانگسترهای هفت تیرکش. بعضی وقتها رشادت سربازان فیلمهای جنگی عزت نفس میبخشند و گاهی آن شخصیت مرموز و ساکت فیلمهای نوآر.
در این بین اما ژانری وجود دارد که در آن توانایی قهرمان فیلم از حد نوع بشر فراتر میرود. شخصیتهایی مجهز به سلاحهایی شگفتانگیز که جور ما آدم معمولیها را به دوش میکشند و یک تنه به جنگ هر آن چه بدی هست میروند؛ آنها ابرقهرمان هستند!
مارول و مورد شگفتانگیز فراانسانها
واژه «ابرقهرمان» در اواخر دهه ۱۰ میلادی به ادبیات جهان وارد شد. شخصیتهایی چون رابین هود که افسانههایش چندین قرن سینه به سینه و شفاهی نقل شد و یا زورو که اولین بار در ۱۹۱۹ پدید آمد از اولین قهرمانان غیرعادی جهان بودند، اما شکوفایی این ژانر تازه از راه رسیده، یکی دو دهه جلوتر و همزمان با آغاز عصر طلایی کتابهای کمیک استریپ در آمریکا رخ داد. گویا تنها این شخصیتهای غیر عادی میتوانستند مرهم دردهای مردم خسته از جنگ خانماسوز جهانی باشند. کمی بعدتر این ابرقهرمانان راه خود را از لا به لای صفحات کتابها به پردههای سینما کج کردند تا عصر جدیدی از فیلمسازی در تاریخ سینما آغاز شود.
این نقطه آغاز مرور تاریخچه استودیویی است که عمر چندانی در میان هم سلفان باقدمت خود ندارد اما بیش از هر کمپانی دیگری در جهان به این قهرمانان جان داده است؛ کمپانی مارول استودیو Marvel Studios!
مارول؛ کارخانه تولید قهرمان
آغاز این کند و کاو تاریخی چندان ربطی به سینما ندارد چراکه باید به دههها قبل و به یک انتشاراتی کوچک در شهر نیویورک بازگردیم.
مارتین گودمن Martin Goodman بزرگترین فرزند خانوادهای ۱۵ نفره و از پدر و مادری روسی تبار بود که به آمریکا مهاجرت کرده بودند. او از همان جوانی با عناوین مختلف در انتشاراتیهای گوناگون مشغول بود تا عاقبت انتشارات خود به نام تایملی Timely را بنا نهاد. در اواخر دهه ۳۰ و با رونق ژانر کمیک استریپ، گودمن به فکر چاپ محصولاتی از این دست افتاد. او در سال ۱۹۳۹ و در نخستین شماره مجله «مارول کمیک» از اولین ابرقهرمان خود به نام مرد آتشی Human Torch رونمایی کرد. مرد آتشی روباتی بود که ظاهری انسانی داشت و توسط دانشمندی به نام هورتون ساخته شده بود. سلاح او آتشی بود که میتوانست به دور خود ایجاد کند.
اولین ظهور مرد آتشی در قالب هیولایی علمی-تخیلی بود، اما قابلیتهایش او را به سرعت به ابرقهرمانی در پوشش افسر پلیس نیویورک تبدیل کرد. مرد آتشی همان شخصیتی است که با کمی تغییر در دهههای مختلف در قالب گروه «چهار شگفت انگیز» در سینما و تلویزیون ظاهر شده است.
مرد آتشی یک موفقیت تمام عیار بود و نخستین نسخه مارول کمیک به سرعت بیش از ۸۰ هزار نسخه فروخت. گودمن به سرعت دست به کار شد و دومین شماره را آماده چاپ کرد. «مارول کمیک» این بار رکورد فروش خیرهکننده ۹۰۰ هزار نسخه را شکست!
این موفقیت خارق العاده باعث ارتقای ارزش «مارول کمیک» شد و تشکیلات اداری و هیات تحریره آن از دیگر محصولات تایملی مستقل شد. «مارول کمیک» آماده بود تا در شماره بعدی خود یکی از مهمترین نمادهای فرهنگی آمریکا را بیافریند.
ابرقهرمانان و مارول؛ کاپیتانی برای همه فصول
کاپیتان آمریکا Captain America سومین ابرقهرمانی بود که روی جلد مارول کمیک ظاهر شد؛ سربازی میهن پرست که توسط دو کارتونیست به نامهای جو سیمون Joe Simon و جک کربی Jack Kirby خلق شد و وظیفه داشت با نیروهای متحدان در جنگ جهانی دوم مبارزه کند.
کاپیتان آمریکا در واقع شخصیتِ ثانویه جوانی معمولی به نام استیو Steve Rogers است که با تزریق سرمی خاص آزمایشهای سری دولت آمریکا، از مرزهای توانایی معمول انسان عبور میکند. شخصیت کاپیتان آمریکا با آن پوشش خاص خود – که سراسر از موتیفهای پرچم آمریکا تشکیل شده است – یکی از محبوبترین ابرقهرمانان آمریکاییها در دوره جنگ جهانی دوم بود؛ قهرمانی مجهز به زرهای نفوذناپذیر که همزمان سلاح او هم به شمار میرود.
جو سیمون طراح اولیه این ابرقهرمان در کتاب خاطراتش نقل کرده است: «وقتی اسکیس اولیه را زدم پایین آن نوشتم آمریکایی فوق العاده – Super American، اما این عنوان راضی کنندهای نبود. از بس دور و بر ما پر از «فوق العاده» بود. ولی کاپیتانهای زیادی در دنیای کمیک وجود نداشت! »
نسخه سوم «مارول کمیک» با نقش آفرینی «کاپیتان آمریکا» درست یک سال قبل از حمله ژاپنیها به بندر پرل هاربور منتشر شد. با وجود آن که در آن زمان ایالت متحده آمریکا هنوز رسما به جنگ وارد نشده بود اما بیشتر از یک سال بود که آتش جنگ در جهان زبانه میکشید.
انشار این نسخه واکنشهای متضاد فراوانی برانگیخت و نامههای تهدیدآمیز گروههای ضدجنگ و یا طرفدار نازی به سوی مارول سرازیر شد تا جایی که با افزایش تهدیدات و پرسه زنی گروههای فشار در اطراف دفتر انتشارات به منظور برخورد فیزیکی، شهردار نیویورک با انتشار بیانیهای قاطع حمایت خود را از مارول اعلام کرد و نیروهای پلیس را به حفاظت از آنان گماشت.
با وجود این حواشی و مخالفت ها، کاپیتان آمریکا یک پدیده شگفتانگیز بود و آن شماره «مارول کمیک» بیش از یک میلیون نسخه فروش رفت. این ابر قهرمان بعد از ورود آمریکا به جنگ، محبوبیتی بیش از پیش پیدا کرد و به یکی از نمادهای التیام بخش غرور ملی آمریکاییها تبدیل شد.
اهمیت این کاراکتر چنان زیاد است که در جای جای مقالات بعدی نیز به داستان ما بازمی گردد؛ چراکه کاپیتان آمریکا بارها در دهههای بعدی با پیچی داستانی به عصر بعد از جنگ وارد میشود. عصری که تا الان هم ادامه یافته است و اکنون او را به یکی از محبوبترین اعضای گروه «انتقام جویان Avengers» تبدیل کرده است. محبوبیتی که هوادارانش را بیصبرانه در انتظار اکران «انتقامجویان: جنگ ابدیت» (۲۰۱۸) گذاشته است.
اما مهمتر از این، کاپیتان آمریکا اولین ابرقهرمان مارول است که راه خود را به سوی تلویزیون و بعد پرده نقرهای باز کرد و دنیای مارول را برای اولین بار به جادوی سینما پیوند زد.
خلق شخصیتهای مارول در استودیو
اولین استودیویی که برای جان بخشی سینمایی به کاراکترهای مارول پا پیش گذاشت استودیوی ریپابلیک Republic Studioبود. آنها در ۱۹۴۴ یعنی سه سال بعد از اولین حضور کاپیتان آمریکا روی جلد مجله «مارول کمیک» امتیاز ساخت نسخه سینمایی را از آن خود کردند، اما این اقتباس سینمایی به دلیل زنجیرهای از اشتباهات و اتفاقات به یک رسوایی مطلق تبدیل شد. ریپابلیک برای ساخت این فیلم بودجهای ۱۸۰ هزار دلاری (که تا ۲۲۰ هزار دلار بالا رفت) تخصیص داد و این بیشترین بودجه تاریخ کمپانی آنها تا آن زمان بود، اما ضعف کارگردانی، فیلمنامه و انتخاب بازیگر آن را به یک پروژه پرخرجِ شکست خورده تبدیل کرد.
در حقیقت بزرگترین مشکل این فیلم آنجا بود که آنها آنقدر از نسخه اصلی داستان منحرف شدند که هر طرفدار متعصبی را از خود زده میکرد. استیو راجرِ سرباز که در داستان اصلی در جریان آزمایش سری ارتش با تزریق سرمی خاص به هیبت یک ابرانسان درآمده بود در فیلم به یک بازپرس قضایی به اسم گرنت گاردنر تبدیل شده و آن آزمایش مخفی و سرم مخصوص حذف شده بود! شنل و زره معروف کاپیتان را نیز فراموش کنید چون آقای بازپرس به کلت مجهز شده بود! خط سیر داستان نیز به کلی عوض شده بود و دشمنان نازی داستان با آن که منطقا در دنیای واقعی ۱۹۴۴ نسبت به سه سال قبل بسیار بیشتر در صدر اخبار بودند و دشمنی آنها با ایالات متحده آمریکا و به طور کلی جهان آشکار شده بود از قصه حذف شده بودند.
این تحریفات و بسیاری جزییات دیگر «کاپیتان آمریکا» را به یک فیلم گانگستری بیخاصیت تبدیل کرد، اما فاجعه آن جا رقم خورد که دیک پارسل Dick Purcell بازیگر نقش کاپیتان آمریکا درست یکی دو هفته پس از اتمام فیلمبرداری و قبل از اکران در رختکن دچار حمله قلبی شد و از دنیا رفت. در حقیقت انتخاب او از اول به دلیل چهره معمولی و با اضافه وزن زیر سوال بود و این اتفاق به آنچه از کاپیتان آمریکا مانده بود لطمه جبران ناپذیری زد. بازیگری که به قول مورخ سینما – ریموند استدمن Raymond Stedman – فشار فیلمبرداری بیشتر از توانایی قلبش بود و بازی در این فیلم باعث مرگ او شد هرگز نمیتوانست در اذهان تودههای مردم در جایگاه یک ابرقهرمان بنشیند.
این شکست آن قدر بزرگ بود که حضور ابرقهرمانان مارول را تا ۲۲ سال در تلویزیون و تا ۴۰ سال در سینما به عقب انداخت!
تولید مارول؛ چرخه سرگردانی
سال ۱۹۶۶ بود که گروهی از ابرقهرمانان مارول بعد از دو دهه راه خود را به تلویزیون باز کردند. Marvel Super Heroes عنوان شویی نیمساعته بود که از سه قسمت هفت دقیقهای تشکیل میشد. هر کدام از این اپیزودهای نیمساعته به یکی از این ابرقهرمانان اختصاص داشت:
دوشنبهها مخصوص کاپیتان آمریکا بود. سه شنبهها هالک هنرنمایی میکرد و چهارشنبهها مردآهنی. پنجشنبه و جمعهها هم به ثور Thor و نامور Namor اختصاص داشت. این برنامه گرچه میتوانست شروع مجدد خوبی برای حضور ابرقهرمانان در رسانههای تصویری باشد اما به دلیل کیفیت ساخت پایین، این جریان را برای ۱۰ سال دیگر به محاق برد.
در میانه ۱۹۷۷ شوی هالکِ باورنکردنیThe Incredible Hulk، غول سبزرنگ مارول را به قاب تلویزیون آورد. این نسخه تلویزیونی گرچه تغییراتی جزیی با نسخه اصلی مجله داشت اما بالاخره نگاهها را به سوی خود جلب کرد و یک موفقیت رسانهای بود. لو فریگنو Lou Ferrigno بدنساز در نقش هالک ظاهر شد و برای ۴ دهه بعد در بسیاری از نسخ تلویزیونی و سینمایی یا در این نقش بازی کرد یا به جای هالک صحبت کرد. جدیدترین حضور صدای فریگنوی ۶۵ساله امسال در فیلم ثور: راگناروک (۲۰۱۷) خواهد بود.
در همان سال ابرقهرمان خزنده نیز صاحب شوی خود شد. «مردعنکبوتی شگفت انگیز» عنوان برنامهای بود که پخش آن برای دو فصل ادامه داشت. این شو با موفقیت به پیش میرفت که استن لی Stan Lee به عنوان خالق این شخصیت گرچه به عنوان ناظر در تمام مراحل بازنویسی تلویزیونی حضور داشت اما از نتیجه ناراضی بود و جلوی پخش آن را گرفت. به نظر میرسد آن اوایل مردعنکبوتی آنقدرها هم شگفتانگیز نبوده است!
اکنون مارول با موفقیتهای اخیر، شجاعت آن را یافته بود تا بقیه ابرقهرمانان خود را نیز به رسانههای تصویری عرضه کند. اگر هالک میتواند موفق باشد چرا دکتر استرنج Dr. Strange این بخت را نداشته باشد.
مارول و اکران دوباره کاپیتان آمریکا
مارول حتی تصمیم گرفت دوباره بازیکن قدیمی خود را روی پرده نقرهای بفرستد. در ۱۹۷۹ کاپیتان آمریکا که ۳۵ سال به نیمکت دوخته شده بود، نه یک بار که دو بار در قالب فیلم سینمایی ظاهر شد. این نسخهها وفاداری بیشتری به اصل قصه داشتند و حضور کریستوفر لیChristopher Lee – همان بازیگر معروف نقش سارومان در ارباب حلقهها – آن را به اثری قابل اعتنا تبدیل کرده بود. آنها گرچه اقبال بیشتری از اولین هم سلف خود داشتند اما آن قدر موفق نبودند که سومین دنباله ساخته شود. مارول برای ۸ سال دیگر به لاک خود بازگشت.
مارول، سال ۱۹۸۶ با داستانی دیگر برگشت. آنها این بار تلاش داشتند بخت خود را در شخصیتی غیرقهرمان گونه بیازمایند. هواردِ مرغابی Howard the Duck جانوری بدخلق، بامزه و انسان گونه بود که از فضایی دیگر آمده و در موقعیت ناگواری در زمین گیر کرده است.
شخصیتی که به قول خالقش استیو گربر Steve Gerber در پس لایه سطحی خود، دغدغهای اگزیستنسیال دارد. او نقل میکند: شوخترین چیزی که در این داستان وجود دارد این است که هیچ چیز شوخی نیست. مهمترین و جدیترین نقاط زندگی و احمقانهترین آنها تنها با تغییر زاویه دید از هم متمایز میشوند.
فارغ از درستی این نظریه یا وجود چنین تفکری در پس این شخصیت، این تلاش هم تنها یک فضاحت به بار آورد. مارول حتی این بار از همکاری لوکاس فیلم و یونیورسال بهره جست اما نتیجه یک شکست مطلق بود و فیلم هواردِ مرغابی (۱۹۸۶) در گیشه شکست سختی خورد و در مراسم اسکار آن سال کاندیدای ۶ تمشک طلایی شد که ۴ تای آنها را به خانه برد. نقل است که نویسندگان فیلم برای پرهیز از جوابگویی به منتقدان در تمام طول اکران فیلم در جزایر هاوایی به سر بردند!
گویا هنوز همای سعادت قصد نشستن بر شانههای مارول را نداشت، اما حداقل باید قدردان اراده آنها بود که با وجود تمام این شکست ها، کنار نکشیدند چراکه قرار بود یکی دو دهه بعد این ابرقهرمانان چهره صنعت سینما و دنیای سرگرمی را به کلی عوض کنند.
دهه ۹۰ دهه سرگردانی مارول
دهه ۹۰ نیز تفاوت چندانی با سالهای قبل نداشت. مارول سرسختانه دنیای ابرقهرمانان خود را گسترش میداد و امتیاز بهره برداری آنها را به استودیوهای سینمایی و تلویزیونی میفروخت، ولی آنها با ساخت محصولاتی بیکیفیت فرصتها را حرام میکردند. مردان ایکس، بیباک، موج سوار نقره ای، ۴ شگفتانگیز و مرد آهنی کاراکترهایی بودند که در این دوران توسط کارگزاران صنعت نمایش برگزیده شدند، اما راه به جایی نبردند.
این در حالی بود که دیسی کامیک DC Comics رقیب سنتی مارول در عرصه کامیک و مطبوعات، از آنها جلو افتاده بود و ابرقهرمانانش شامل بتمن و سوپرمن به محصولات سینمایی موفقی تبدیل شده بودند.
مارول در حوزه مطبوعات اوضاع رو به راهی داشت. آنها در دهه ۶۰.۷۰ و ۸۰ میلادی رشدی ثابت داشتند و در اوایل دهه ۹۰ در بهترین وضعیت مالی تاریخ خود بودند، اما در این بین اتفاقاتی دیگر در حال وقوع بود؛ مهمترین آنها ترکیدن حباب بازار کامیکها بود. در این سالها بیشمار ابرقهرمان در مجلهها ظهور کرده بودند و در کنار آن رسانهها با فشاری بیاندازه و البته بیپایه و اساس این ذهنیت را در دل مجموعه داران و سرمایه گذاران به وجود آورده بودند که این کاراکترها گنجهای آینده هستند و سرمایهگذاری در آنها ضامن موفقیتهای بیشمار در آینده است. اما سرانجام ترکیدن این حباب و مجموعهای از اشتباهات استراتژیک مالی دیگر مارول را به تسلیم واداشت و آنها در اواخر سال ۱۹۹۶ اعلام ورشکستگی کردند.
اما این شکستی موقتی بود، چرا که کمتر از دو سال بعد، ToyBiz غول صنعت اسباب بازی در آمریکای شمالی به یاری آنان برخاست و امتیاز دو کمپانی در هم ادغام و مارول پس از سالها کشمکش حقوقی و مالی دوباره روی هدف اصلی خود متمرکز شد؛ صنعت سینما.
اقتباسهای مارول
مارول این بار برای اقتباس سینمایی سراغ یکی از کاراکترهای کمتر شناخته شده خود رفت. Blade یا همان «تیغه» شخصیتی قهرمانگونه است که مادرش در هنگام زایمان او توسط دکتری خون آشام گزیده و کشته میشود، اما مجموعهای از آنزیمهای بدن خون آشام به بدن نوزاد وارد شده و او را تبدیل به موجودی نیمه انسان- نیمه خون آشام میکند. تیغه دارای مهارتهایی فوق انسانی میشود که نقطه ضعف خون آشامان، همچون ترس از نور خورشید را ندارد و هوس خون خوردن را نیز با خوردن سرمی خاص مرتفع میکند.
تیغه در ۱۹۹۸ اکران عمومی شد و با فروشی معادل ۱۳۱ میلیون دلار گیشهها را از آن خود کرد. تیغه به معنای واقعی اولین اقتباس درست و حرفهای از یک شخصیت کامیک بود. همچنین اولین بار بود که یک شخصیت کارتونی به یک فیلم اکشنِ پرهیجان با درجه سنی R – دارای صحنههای خشونتآمیز – تبدیل میشد.
تیغه (۱۹۹۸)، بعد از فاجعهای چون هواردِ مرغابی (۱۹۶۸) که یک افتضاح مطلق بود و ۶ تمشک طلایی بدترین فیلم در حوزههای مختلف را از آن خود کرد و مجازاتگر (۱۹۸۹) و کاپیتان آمریکا (۱۹۹۰) که حتی در آمریکا به اکران نرسیدند، یک موفقیت تمام عیار بود و همچون یک گلوله برفی رها شده از قله بزرگ و بزرگتر شد؛ موفقیتی که خبر از آغاز عصر طلایی ژانر ابرقهرمانان میداد.
تیغه (۱۹۹۸) اولین فیلم بر پایه کاراکترهای مارول بود که با یک دنباله – تیغ۲ (۲۰۰۲) – همراه شد و با تریلوژی تیغ: سه گانه (۲۰۰۴) به تکامل رسید.
فصل خوشه چینی مارول
مارول پس از سالها حقانیت خود و سودآوری شخصیتهای کامیک در دنیای سینما را ثابت کرد و حالا دیگر فصل خوشه چینی فرارسیده بود.
آنها دیگر چپ و راست حق امتیاز کاراکترهای خود را صادر میکردند تا خیالشان راحت باشد ورشکستگی هرگز برنخواهد گشت. این آغاز موجی از اقتباسهای سینمایی از دنیای ابرقهرمانان و دنبالههای فراوان آن است که هنوز در سینمای جهان وجود دارد.
بعد از موفقیت تیغه (۱۹۹۸)، کمپانی فاکس قرن بیستم به تکاپو افتاد تا از موج به وجود آمده نهایت استفاده را ببرد. آنها سالها قبل امتیاز مردان ایکس X-Menرا از مارول خریداری کرده بودند، اما ساخت فیلم در دالانهای هزارتوی استودیوی بزرگ آنان به فراموشی سپرده شده بود.
فاکس از تجربه موفق مارول استفاده کرد و در تمام زمینههای این اقتباس سینمایی، از فیلمنامه تا پوشش بازیگران حساسیت فوق العادهای به خرج داد. برای توصیف نتیجه تنها یک کلمه میتوان به کار برد؛ حیرت انگیز!
مردان ایکس داستان گروهی از انسان هاست که به واسطه جهش ژنتیکی در دوره جنینی از تواناییهای ویژهای برخوردار شده اند. گروهی از آنان این توانایی ویژه را پنهان کرده، گروهی دیگر به کمک انسانهای عادی میشتابند و البته گروهی دیگر از این قدرت مافوق بشری سواستفاده میکنند.
یکی از این جهش یافتهها به نام پروفسور چارلز فرانسیس اگزاویه (که بعداً با نام پروفسور ایکس شناخته میشود)، تصمیم میگیرد هدف مهمی را دنبال کند: حفاظت از انسانها برابر جهش یافتههای شرور و تضمین امنیت سایر جهش یافتهها در برابر خطرات احتمالی انسانهای عادی.
او از میان شاگردانش، گروهی زبده را به عنوان مردان ایکس گرد میآورد.
مردان ایکس (۲۰۰۰) با بازی هیو جکمن نزدیک به ۳۰۰ میلیون دلار فروش کرد و نظر اکثر منتقدان را در پی داشت. این مردان شگفتانگیز -واژه ایکس از کلمه انگلیسی Extra به معنی فوقالعاده گرفته شده است- آنچنان در دل مخاطبان سینما جا باز کردند که یکی از موفقترین سری فیلمهای تاریخ سینما رقم خورد و تا سال ۲۰۱۷ مجموعه بالغ بر ۹ دنباله بر آن ساخته شد: ایکس۲: مردان متحد (۲۰۰۳)، مردان ایکس: آخرین ایستادگی (۲۰۰۶)، خاستگاه مردان ایکس: ولورین (۲۰۰۹)، مردان ایکس: کلاس اول (۲۰۱۱)، ولورین (۲۰۱۳)، مردان ایکس: روزهای گذشته آینده (۲۰۱۴)، ددپول (۲۰۱۶)، مردان ایکس: آپوکالیپس (۲۰۱۶) و لوگان (۲۰۱۷) همگی دنباله و اسپینآفهایی (داستانهای فرعی) بودند که بر نسخه اولیه مردان ایکس ساخته شد و مجموعا نزدیک به ۵ میلیارد دلار در این سالها فروش کردند. جالب اینجاست که این چرخه هنوز سر ایستادن ندارد و برنامه اکران سه دنباله دیگر در سال ۲۰۱۸ و یکی در ۲۰۱۹ در دست انجام است!
و اینها همه گواه آن است که مارول به عنوان مغز متفکر و داستانسرای این دنیای خیالی از چه پتانسیل شگفتانگیزی برای قبضه صنعت سرگرمی برخوردار است.
ام درخشش مردان ایکس (۲۰۰۰) پایان ماجرا نبود. در حقیقت داستان تازه شروع شده بود و به قول معروف تا سه نشود، بازی از آب در نخواهد آمد! در نتیجه صحنه برای ورود ابرقهرمانی خزنده آماده میشد.
ظهور اسپایدرمن در دنیای مارول
اسپایدرمن یا مرد عنکبوتی یکی از خاصترین و قدیمیترین کاراکترهای مارول است. این شخصیت توسط استن لی Stan Lee افسانهای خلق شد و تا چند صد شماره حضوری ثابت در مجله «مارول کمیک» داشت و همانطور که در قسمت اول مرور شد یکی از اولین کاراکترهایی بود که در کنار کاپیتان آمریکا به تلویزیون راه پیدا کرد.
اما حقیقت آن است که مرد عنکبوتی در آغاز اینقدر خوش شانس نبود و به سختی وارد دنیای کمیکها شد. سال ۱۹۶۲ استن لی سردبیر وقت انتشارات مارول به فکر خلق کاراکتری جدید افتاد که با دیگر شخصیتهایشان تفاوت عمدهای داشته باشد، اما مدیرمسئول مجله، مارتین گودمن با این ایده مخالف بود چرا که عقیده داشت: اولا عنکبوتها چندشآور هستند و مردم از آنها نفرت دارند و ثانیا یک نوجوان کم سن و سال نمیتواند ابرقهرمان باشد.
استن لی اما ناامید نشد و در فرصتی پیش آمده مرد عنکبوتی را در یکی از مجلههای فرعی روانه دکهها کرد. نتیجه درخشان از آب در آمد و آن نسخه خاص رکورد فروش مجله تا آن زمان را شکست.
مرد عنکبوتی داستان نوجوانی دست و پا چلفتی و گوشه گیر به نام پیتر پارکر است که به واسه علاقهاش به درس و مشق مورد تمسخر همکلاسیها قرار میگیرد. روزی او در آزمایشگاه توسط عنکبوتی آغشته به مواد رادیو اکتیو گزیده شده و دارای نیروهایی فوق بشری میشود.
مرد عنکبوتی از این جهت از بقیه هم سلفان خود متفاوت است که در کنار وجهه ابرقهرمان گونه خود، دارای درگیریهای زندگی آدمهای معمولی است، در خانواده و در روابط عاطفی دچار مشکل است و برای تامین هزینههای زندگی به سختی تلاش میکند.
با اینکه مرد عنکبوتی یکی از محبوبترین شخصیتهای مارول بود، اما در طول چند دهه بعدی، اقتباسهای تلویزیونی و سینمایی آن همگی به شکست انجامیده بود، اما حالا در هزاره جدید و بعد از موفقیت تیغه (۱۹۹۸) و مردان ایکس (۲۰۰۰) وقت آن رسیده بود که پیتر پارکر با لباس عنکبوتی خود در خیابانهای نیویورک جولان دهد!
«مرد عنکبوتی» توسط استودیوی کلمبیا – شاخه سینمایی سونی پیکچرز که حق امتیاز این شخصیت را از مارول گرفته بود تولید و تهیه شد. کارگردانان مختلفی برای هدایت این پروژه نامزد شدند و بعد از گزینههایی چون ام. نایت شیامالان، آنگ لی و دوید فینچر، قرعه به نام سم ریمی Sam Raimi افتاد و توبی مگوایر و کرستن دانست برای ایفای نقش در آن انتخاب شدند.
«مرد عنکبوتی» در سال ۲۰۰۲ به اکران در آمد و اکرانی حیرتانگیز داشت. آن فیلم در همان هفته اول رکورد بیشترین فروش هفته اول تاریخ سینما را از آن خود کرد و در نهایت با فروشی نزدیک به ۸۳۰ میلیون دلار موفقترین فیلم ژانر ابرقهرمانان تاریخ سینما نام گرفت. «مرد عنکبوتی» نظر منتقدان را نیز به خود جلب کرد و نامزد ۲ جایزه اسکار شد.
۲ دنباله بر این فیلم ساخته شد: مرد عنکبوتی۲ (۲۰۰۴) و مرد عنکبوتی۳ (۲۰۰۷). چندین سال بعد با بازنویسی فیلمنامه، دو نسخه مرد عنکبوتی شگفتانگیز (۲۰۱۲) و مرد عنکبوتی شگفتانگیز (۲۰۱۴) نیز ساخته شد.
سال ۲۰۱۵ سونی و مارول با توافق بر سر حق امتیاز، مرد عنکبوتی در قالب عضوی از تیم انتقامجویان قرار گرفت و در دو فیلم کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی (۲۰۱۶) و مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه (۲۰۱۷) ظاهر شد؛ حضوری که قرار است ادامه داشته باشد.
با موفقیت قاطع سه فیلم تیغه (۱۹۹۸)، مردان ایکس (۲۰۰۰) و مرد عنکبوتی (۲۰۰۲) مارول به جرگه خدایگان هالیوود پیوست و موجی از مخلوقات دنیای فانتزی آن آماده ورود به پردههای نقرهای شدند.
بیباک (۲۰۰۳) با بازی بن افلک قهرمان بعدی مارول بود و دو سال بعد اسپینآف (داستان فرعی) آن به نام الکترا (۲۰۰۵) به اکران رسید.
در همان سال ۲۰۰۳ یونیورسال نیز دست به کار شد و با حق امتیازی که سالها قبل گرفته بود هالک، غول بیاعصاب سبز رنگ مارول را روانه سالنهای نمایش کرد.
کارگردانی هالک (۲۰۰۳) را آنگ لی Ang Lee بزرگ بر عهده داشت و تاثیر حضور او باعث تولید فیلمی متفاوت از دیگر محصولات ژانر ابرقهرمانان شد.
فیلم آنگ لی به خاطر پیچیدگیهای داستانی، جلوههای تصویری و از همه مهمتر گرههای عاطفی مورد تحسین قرار گرفت و البته از طرف دیگر به خاطر دور شدن از سویههای اکشن مورد انتظار در این ژانر، مورد نقدهای منفی قرار گرفت. گرچه در نهایت با فروشی ۲۴۵ میلیون دلاری به یک موفقیت تجاری کامل تبدیل شد.
مارول دست به کار تولید شد
مرور فیلمهای مارول میتواند تا مدتها ادامه داشته باشد، اما به اقتضای حوصله مقاله ناچاریم با سرعت بیشتری از دنیای ابرقهرمانان گذر کنیم.
در این زمان، مارول با اعتماد به نفس بالایی که پیدا کرده بود، عزم خود را جزم کرد تا تولید محصولاتش را در دست بگیرد. حقیقت آن است که در همه این سالها جز در مرحله ایده و داستان آنها در مابقی زنجیره تولید و پخش سهمی نداشتند و این استودیوهای بزرگ فیلمسازی بودند که از این رهگذر منفعت بیپایانی به جیب میزدند. به عنوان مثال مارول از فروش ۸۳۰ میلیون دلاری مردعنکبوتی (۲۰۰۲) در حدود ۶۰ میلیون دلار سهم برد و این برای تیمی که صاحب ایده است، رقمی خنده دار به نظر میآید!
سرانجام در سال ۲۰۰۵ مارول استودیوی فیلمسازی خود به نام Marvel Studios را به ثبت رساند تا زنجیرهای به درازای تاریخ و از تحریریهای کوچک در نیویورک دهه ۳۰ تا استودیویی در کالیفرنیا- مهد فیلمسازی جهان – را به تکامل برساند.
کمپانیهای بزرگ هالیوودی مجبور بودند برای بار دوم و بعد از استودیوی دریم ورکز Dreamworksیک استودیوی فیلمسازی مستقل را در جمع خود تحمل کنند؛ آنهم استودیویی که از دورنمای آن معلوم بود پلههای ترقی را با سرعتی فوق العاده میپیماید زیرا درست است که آنها حق امتیاز مردان ایکس و یا مردعنکبوتی را با قراردادهایی نسبتا طولانی به فاکس و سونی داده بودند اما هنوز بسیاری از کاراکترهای تیم «انتقامجویان» در اختیار خودشان بود. مارول نه تنها دیگر منابع مالی شخصیتهایش را در اختیار داشت، بلکه وجهه هنری محصولاتش را نیز خود کنترل میکرد.
در طول سالهای بعدی فیلمهای زیادی بر پایه شخصیتهای مارول به سینما عرضه شد که چهار شگفتانگیز؛ قیام موجسوار نقرهای (۲۰۰۷)، روح سوار (۲۰۰۷)، مرد آهنی (۲۰۰۸)، ثور (۲۰۱۱)، نگهبانان کهکشان (۲۰۱۴)، مرد مورچه ای (۲۰۱۵)، دکتر استرنج (۲۰۱۶) و بسیاری دنباله و داستانهای فرعی دیگر از این دست هستند.
در آگوست ۲۰۰۹ مارول در ازای مبلغی بیش از ۴ میلیارد دلار به زیر شاخه ابرکمپانی والت دیزنی اضافه شد، قراردادی که طی آن حکومت خودمختار خود را حفظ میکند و در عین حال از شبکه توزیع قدرتمند دیزنی بهره میجوید.
این روزها مارول تمرکز خود را به بازپس گیری حق امتیازهایی متمرکز کرده است که در سالهای دور به استودیوهای ریز و درشت اعطا کرده بود. همچنین با نگاهی به لیست فیلمهای سالهای آینده میتوان پی برد که مارول برای آینده نقشههای بزرگی در سر دارد و صفی بلند از شخصیتهای جدید همچون پلنگ سیاه، گامبیت، ونوم و کاپیتان مارول در انتظار ورود به دنیای ما زمینیها هستند؛ ابرقهرمانانی با ویژگیهای فوق بشری که راه خود را به طرز حیرتانگیزی از صفحات کاهی و کاغذی به خروجیهای فول اچ دی و ۴K پیدا کردند و ما مردمان عادی را از شر هر آنچه بدی است محافظت میکنند.
نگاهبانان معاصر منظومه که از بستری به نام مارول بیرون آمدند به گونهای خود را به جهان معرفی کردهاند که گویی جهان ما بیحضور آنان چیزی کم داشت!
اینجا نظر بدهید