انتخاب سردبیرسینمای ایران

نقد و اطلاعات فیلم روشن روح‌الله حجازی با بازی رضا عطاران | زندگی در تاریکی

رضا عطاران در فیلم روشن

خلاصه داستان فیلم روشن

فیلم روشن داستان شخصیتی به نام روشن یک عاشق سینما و بازیگری است. او تمام زندگی‌اش را وقف فیلم‌های مورد علاقه‌اش کرده و همه چیز را در آستانه فروپاشی می‌بیند. همسرش او را ترک کرده و به او خیانت می‌کند. او کار مشخصی ندارد. از طرف دیگر، خانه‌ای که از مدت‌ها قبل در اطراف تهران پیش‌خرید کرده، به دلیل کلاه‌برداری قابل استفاده نیست. روشن چند بار به محل ساختمان‌های نیمه‌کاره می‌رود، اما خبری از خانه نیست. مریم، همسرش، در تلاش است که از او جدا شود و حضانت دخترشان را هم مال خود کند. روشن با الهام از صحنه‌های سینمایی مورد علاقه‌اش زندگی می‌کند. دخترش را هم گه‌گاه به خانه خود می‌آورد تا وقتش را با او سپری کند. در بازی‌ها با دخترش همیشه برنده می‌شود تا مبادا مجبور شود برایش جایزه بخرد. روشن سرگردان و حیران است. حتی یک بار تصمیم به خودکشی می‌گیرد. تمام تلاش او بازگرداندن مریم به خانه است و عقیده دارد که بالاخره همه چیز روبه‌راه می‌شود. به دنبال فرصتی است تا نقشش را در زندگی واقعی ایفا کند. روشن در واکنش به فشار‌ها و تحقیر جامعه قصد ایجاد تغییر دارد، اما ظاهراً اراده و قدرتی برای این کار ندارد. او به نزد یکی از دوستانش به نام سعید می‌رود تا با پادرمیانی بین مریم و خودش بتواند آن‌ها را دوباره به سمت زندگی مشترک سوق دهد. دیدار او با سعید در یک محفل انجام می‌گیرد و سعید، روشن را مجبور می‌کند تا برای اولین بار از مواد مخدر استفاده کند و بعد از این‌که حال روشن بد می‌شود، او را به خانه خود می‌برد. به نظر می‌آید که سعید دلسوز اوست، اما بعداً متوجه می‌شود که سعید هم به او خیانت می‌کرده و با مریم در ارتباط بوده است. درنهایت، نتیجه تمام این تحقیرها و فشار‌ها به خودسوزی او منجر می‌شود؛ کاری که در ابتدای فیلم یک زن قصد داشت جلوی ساختمان‌های نیمه‌کاره در اعتراض به تحویل نگرفتن خانه‌ها انجام دهد. روشن در ابتدا بعد از درخواست زن برای یک فندک درحالی‌که روی خود بنزین ریخته است، فندک خودش را به او می‌دهد، اما بعد به او می‌گوید که فندکش قلق دارد و مطمئن بوده که او نمی‌تواند آن را روشن کند. روشن در طول فیلم با این زن آشنا می‌شود و از او فندکی به یادگار و در جبران آن فندکی که در اوایل فیلم به او داده دریافت می‌کند؛ فندکی که درنهایت اسباب خودسوزی روشن را فراهم می‌کند.

نقدهای فیلم تمساح خونی جواد عزتی

عوامل و بازیگران فیلم روشن با بازی رضا عطاران

  • فیلمنامه‌نویس و کارگردان: روح‌الله حجازی
  • مدیر فیلم‌برداری: مرتضی نجفی
  • تدوین: میثم مولایی
  • موسیقی: بامداد افشار
  • جلوه‌های ویژه: آرش آقابیگ
  • بازیگران: رضا عطاران (روشن)، سارا بهرامی (مریم)، سیامک انصاری (سعید)
  • تهیه‌کنندگان: روح‌الله حجازی، جواد نوروزبیگی
  • سال ساخت: ۱۳۹۸، سال پخش: ۱۴۰۲

رضا عطاران در فیلم روشن

نقد و نظر منتقدان درباره فیلم روشن روح‌الله حجازی

بررسی عنصر قهرمان در فیلمنامه روشن

پویا هاشم‌پور

فیلمنامه روشن روایت‌گر داستان مردی به همین نام است که ظاهراً عاشق فیلم و سینماست و زندگی خود را با الهام از صحنه‌های سینمایی سپری می‌کند. او یکی از واحدهای ساختمان‌های نیمه‌کاره اطراف تهران را پیش‌خرید کرده، اما مانند خیلی از مردم دیگر فریب خورده و خانه‌ای تحویل نگرفته است. همسرش، مریم، طردش کرده و در تلاش است تا حضانت دخترشان را در دادگاه بگیرد. زمان برای روشن در حال گذر است، اما او امید دارد بالاخره همه چیز درست شود. بنا به انتظار ما روشن- به عنوان شخصیت اول فیلمنامه- باید در موقعیتی قرار بگیرد که بالاخره در دنیای واقعی از تجربیات و علایقش به سینما و بازیگری استفاده کند و با الهام از نقش مورد علاقه‌اش برای نجات خود تلاش کند. او باید به همسرش ثابت کند که پایان خوش فقط برای سینما نیست. این چیزی است که تلاش شده تا القا شود‌، اما مناسبات شخصیتی روشن اصلاً این‌گونه نیست. شخصیت درون‌گرا و آرامی که از روشن ارائه می‌شود، حتی بعضی از اتفاقات درون فیلمنامه را ذهنی جلوه می‌دهد. البته در برخی از شخصیت‌ها ممکن است قدرت اراده واقعی و ناب قهرمانانه در پشت یک شخصیتِ به‌ظاهر ساکت یا مظلوم پنهان باشد- که از قضا در این فیلمنامه هم چنین است- اما نکته مهم این‌جاست که مراحل و راه‌هایی که یک شخصیت اصلی را به آن نقطه می‌رساند، در طول فیلمنامه‌های این‌چنینی باید از سوی بیننده لمس شود تا هم کاراکتر به قوام شخصیتی رسیده باشد و هم حس هم‌ذات‌پنداری تا بالاترین حد ممکن بالا برود؛ دو عنصری که در این فیلمنامه کمتر یافت می‌شوند. درواقع، شاید پس از یک انتظار طولانی در سرانجام فیلم با یک عمل قهرمانانه از سوی روشن مواجه شویم، اما اگر قرار بود روند و مسیر شکل‌گیری این عمل در طول فیلمنامه برایمان مجسم نشود، این اتفاق می‌توانست خیلی زودتر رخ دهد.

در پرسش به سؤال مهمی که بعضاً اذهان سینمایی را درگیر می‌کرد، پاسخ‌های متنوعی وجود داشت. قهرمان کیست؟ شاید پاسخ رابرت مک‌کی به این سؤال پاسخ جامع‌تری باشد. »شخصیت‌های دیگر ممکن است مصمم و راسخ یا حتی انعطاف‌ناپذیر باشند، اما قهرمان موجودی است به‌ویژه با اراده و خودرأی. البته ممکن است میزان این قدرت اراده دقیقاً قابل اندازه‌گیری نباشد. داستان خوب لزوماً جنگ یک اراده خلل‌ناپذیر علیه نیروهای گریزناپذیر سرنوشت نیست. کیفیت این اراده نیز به اندازه کمیت آن اهمیت دارد. قدرت اراده قهرمان ممکن است به پای ایوب نرسد، اما به حدی هست که در کشمکش درگیر شود و درنهایت به اعمالی دست بزند که منجر به تغییرات با معنا و برگشت‌ناپذیر شود. «درواقع، این اراده یک قهرمان است که او و هم‌زمان مخاطبان فیلم را به سمت یک خواسته سوق می‌دهد، که البته کوچک یا بزرگ بودن آن چندان اهمیتی ندارد. وقتی تلاش برای یک خواسته وجود داشته باشد، آن را خودبه‌خود مهم جلوه می‌دهد. در جایی از فیلم مریم که به ستوه آمده، با گریه به روشن می‌گوید: «تو چرا هیچ کاری نمی‌کنی؟» پرواضح است این شکایت از طرف مریم بالاخره از سوی روشن پاسخ داده می‌شود، اما این پاسخ آن‌قدر دیر است که تمام پتانسیل‌های فیلمنامه را از بین می‌برد. درواقع، منتظر گذاشتن مخاطب برای اتفاق آخر داستان نتیجه عکس می‌دهد و اشتیاقی باقی نمی‌ماند.

پرواضح است که فیلم روشن تنها یک قهرمان دارد. عنوان فیلم برای این ادعا کافی است. در داستان‌هایی که یک قهرمان دارند، آن قهرمان به این دلیل که هسته مرکزی تمام شخصیت‌ها و روابط است، فعال و پرتحرک است. ممکن است در ابتدای امر یک شخصیت علاقه و انگیزه‌ای برای فعال بودن نداشته باشد، اما طبق اصول فیلمنامه‌نویسی با قرار گرفتن در یک چالش مجبور به تحرک می‌شود. به طور کلی، قهرمان‌ها در انواع روایت‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول قهرمان‌های فعال‌اند. شخصیت‌هایی که خودشان پایه‌گذار موقعیت‌های دراماتیک فیلمنامه می‌شوند و خودشان هم در پی انجام دادن و طی کردن مسیر پیش‌قدم هستند. دسته دوم قهرمان‌های واکنش‌گر هستند که اغلب از سوی فیلمنامه‌نویس برای شاه‌پیرنگ به کار برده نمی‌شوند. روشن اما گویا در بخش زیادی از فیلم جزء هیچ‌کدام از دو دسته نیست. تحرک او از سمتی همان‌طور که اشاره شد، بسیار دیر اتفاق می‌افتد، انگار که تمام این انتظارها فقط برای صحنه پایانی فیلم است. از سوی دیگر، او در قبال اعمال دیگران هم واکنش خاصی ندارد؛ مثلاً وقتی صاحب‌خانه‌اش وسایل او را بابت بدهی از خانه بیرون می‌ریزد، یا وقتی متوجه خیانت همسرش می‌شود. حقیقتاً وقتی قرار است در فیلمنامه در این حد روی یک شخصیت تمرکز کنیم، انفعال او نمی‌تواند توجیه دراماتیک داشته باشد.

الهام‌های سینماتیک برای قهرمان داستان فقط در حد ارجاع‌های خام باقی می‌مانند. یعنی رابرت دنیروی راننده تاکسی و اسکاتی سرگیجه هم قرار نیست برای کاراکتر بی‌هدف داستان الهام‌بخش باشند، بنابراین اصلاً مطرح شدن این ارجاعات در طول فیلمنامه و کارکردشان ما را با یک سؤال بزرگ و بی‌جواب مواجه می‌کند. به‌ طور کلی، بی‌اطلاعی و سرگردانی کاراکتر نه‌تنها او را در مسیر مشخصی قرار نمی‌دهد، بلکه باعث گمراهی و بی‌انگیزگی مخاطب برای دنبال کردن فیلم می‌شود. در انتها باز هم باید به رابرت مک‌کی رجوع کرد که در این‌باره نقل می‌کند: »قهرمان باید برای پی‌گیری امیال و آرزو‌های خود ترکیب باورپذیری از خصایص را در حالتی متوازن دارا باشد. «

سینما حتماً راه‌گشا و الهام‌بخش است و می‌تواند به زندگی هر ‌کسی نور بتاباند، اما ظاهراً برای کاراکتر قهرمان این فیلم که عاشق سینماست، چاره‌ساز نیست و او در تمام مدت فیلم بی‌هدف و سرگردان به سوی تاریکی شتابان است.

رضا عطاران و سیامک انصاری در فیلم روشن

نسبت شخصیت‌پردازی و مضمون در فیلمنامه «روشن»

محمد قربانی

یک توصیه کلاسیک به فیلمنامه‌نویسان وجود دارد که مضمون مرکزی داستان را در چند کلمه روی تکه کاغذی بنویسند و آن را حین نوشتن فیلمنامه، پیش چشم داشته باشند. این کار باعث می‌شود نویسنده بداند در چه جهتی پیش می‌رود و به این ترتیب، از نوشتن موقعیت‌ها و شخصیت‌هایی که به کارِ انتقال مضمون اصلی نمی‌آیند، پرهیز کند. اگر مضمون آن‌چه فیلمنامه‌نویس می‌خواهد بگوید باشد، فیلمنامه به میزانی که توانسته باشد به این مضمون نزدیک شود، موفق است. به این ترتیب، می‌توان رسالت نقد فیلمنامه را بررسی فاصله میان فیلمنامه نوشته‌شده و فیلمنامه ایده‌آلی دانست که مضمونِ نزدِ فیلمنامه‌نویس آن را می‌طلبد. در این بین نامطلوب‌ترین اتفاقی که می‌تواند برای یک فیلمنامه بیفتد، این است که آن‌چه نوشته شده است، علیه مضمون مرکزی اثر باشد؛ اتفاقی که متأسفانه برای فیلمنامه روشن افتاده است.

فیلمنامه روشن راوی وضعیت خانواده‌ای ازهم‌پاشیده به دنبال مشکلات اقتصادی است. زن و مرد از هم جدا شده‌اند، اما مرد (روشن) هنوز درصدد برگرداندن زن به خانه است. بازگشتی که روشن آن را در گرو تحویل گرفتن واحد مسکونی‌‌ای می‌داند که پیمان‌کارانش هر بار با بهانه‌ای، تحویل آن را عقب می‌اندازند. در این بین، مرد به رابطه همسر سابقش با مردان دیگر پی می‌برد. فیلمنامه‌نویس قصد دارد با ترسیم شخصیتی منفعل از روشن در مواجهه با موقعیت‌های مختلف، شرایط اجتماعی و اقتصادی را به عنوان عامل این انفعال به رخ بکشد. پیمان‌کارانی که مرتب به مالکان خانه‌های پیش‌فروش‌شده -که روشن هم یکی از آن‌هاست- وعده و وعید می‌دهند، نماینده حاکمیت‌اند. علاوه بر این، در برخی دیالوگ‌ها چیزهایی با هدف متوجه حاکمیت کردن تماشاگر گنجانده شده است. برای مثال، در صحنه‌ای مربوط به تجمع اعتراضی مالکان، پیرمردی در گفت‌وگو با روشن می‌گوید: «ما عمریه که داریم تاوان می‌دیم.» یا جای دیگری در این اعتراضات، روشن در پاسخ نگهبانی که از او می‌پرسد با کدام‌یک از رؤسا کار دارد، پاسخ می‌دهد: «با رئیس بزرگ.» حتی در رابطه روشن و همسرش نیز چنین دیالوگ‌هایی به چشم می‌آید. مثل جایی در گفت‌وگوی میان آن‌ها- بعد از این‌که روشن با همسرش در خانه رفیقش مواجه می‌شود- که روشن در اوج ناراحتی به همسرش می‌گوید: «می‌بینی چه بلایی سرمون آوردن.»

درواقع، مضمون مرکزی فیلمنامه این است که در وضعیت اجتماعی و اقتصادی و در نظم سیاسی موجود، نسبت حاکمیت و مردم به گونه‌ای است که مردم به موجودات منفعلی تبدیل شده‌اند. مردمی که کوچک‌ترین کنشی از آن‌ها ساخته نیست. روشن نمی‌تواند همسرش را برگرداند، نمی‌تواند فرزندش را سیر ببیند و حتی نمی‌تواند از دوستش که با همسرش در ارتباط است، انتقام بگیرد. در صحنه افتتاحیه فیلمنامه، روشن در مقابل آینه و چاقو به دست ایستاده است و قصد خودکشی دارد. فیلمنامه در پایان نیز مجدداً به همین صحنه بازمی‌گردد و این‌بار پیش‌روی روشن برای عملی کردن تصمیمش دیده می‌شود. اما بعد از آن که به نظر می‌رسد روشن چاقو را در قلب خود فرو کرده باشد، صحنه‌ای دیده می‌شود که در آن، روشن با خراشی جزئی از روی زمین بلند می‌شود و به این ترتیب، باز هم انفعال محض او به چشم می‌آید. او فردی است که نه‌تنها نمی‌تواند خانه، همسر و فرزندش را حفظ کند، بلکه حتی توانایی و عرضه خودکشی هم ندارد و در وضعیتی رقت‌انگیز غوطه‌ور است.

اما در این میان، چیزی در شخصیت روشن و در برخی موقعیت‌ها به چشم می‌آید که علیه مضمون اثر عمل می‌کند و اصلی‌ترین آسیب را به فیلمنامه روشن زده است؛ این‌که به نظر می‌رسد آن‌چه موجب نابودی زندگی روشن شده، نه وضعیت موجود که بی‌عرضگی ذاتی خود اوست. چیزی که چندین بار- به‌ویژه در صحنه اصلی بگومگوی روشن و همسرش- از زبان زن مطرح می‌شود. روشن شخصیتی خام و نابالغ دارد که هیچ کنش معناداری در راستای برطرف کردن مشکلاتش انجام نمی‌دهد. او برای قسط‌های خانه نیمه‌کاره، نزد دوستش می‌رود که در حال خیانت به اوست. روشن نه‌تنها شغلی ندارد، بلکه سعی نمی‌کند با موتورسیکلتش درآمدی داشته باشد و در صحنه‌ای از فیلمنامه به نظر می‌رسد که او حتی فرق ۵۰۰ تومانی و ۵۰۰۰ تومانی را نمی‌داند. این در حالی است که در فیلمنامه هیچ توضیحی درباره شغل قبلی‌ او نیز وجود ندارد؛ شغلی که به واسطه وضعیت نامساعد اقتصادی از دست رفته باشد. صرفاً اشاراتی به عشقِ سینما بودن روشن در برخی دیالوگ‌ها و صحنه‌ها وجود دارد که چیزی را عوض نمی‌کند، چراکه هیچ نشانی از تلاش روشن برای بازیگر شدن- چه در حال و چه در گذشته- دیده نمی‌شود.

به این ترتیب، به دنبال ضعف در شخصیت‌پردازی، نوعی نقض غرض در فیلمنامه روشن دیده می‌شود که مضمون مرکزی آن را مخدوش کرده است. لازم بود شخصیت روشن به دنبال آرزویش برای بازگرداندن همسر و فرزندش، دست به عمل بزند و با توجه به نیاز مالی، وقت و توان بیشتری برای کار کردن صرف کند. در این شرایط بود که اگر روشن به درِ بسته می‌خورد، مضمون مرکزی فیلمنامه شکل می‌گرفت و وضعیت موجود سیاسی و اقتصادی به عنوان عامل اصلی تیره‌روزی روشن شناخته می‌شد. اما با توجه به آن‌چه از فیلمنامه روشن دریافت می‌شود، عامل اصلی شکست‌های روشن، بی‌عرضگی ذاتی خود اوست. شکست‌هایی که در هر شرایط اقتصادی و با هر نظم سیاسی دیگری، باز هم به وقوع می‌پیوستند./فیلمنگار

اشتراک گذاری

اینجا نظر بدهید