جشنواره فیلم فجر 42

نقدهای فیلم نبودنت کاوه سجادی‌حسینی | روایتی از تنهایی‌ و انتظارهای یک زن

سحر دولتشاهی در فیلم نبودنت

کاوه سجادی‌حسینی با ملودرامی زنانه درباره مهاجرت و فروپاشی خانواده به جشنواره فیلم فجر آمده است. فیلم نبودنت به کارگردانی کاوه سجادی حسینی، درباره زنی به نام مرضیه است که چند سالی است در انتظار همسرش است اما شوهرش نمی‌تواند به خانه بازگردد. سحر دولتشاهی، امیرآقایی، آزاده صمدی، فرید سجادی حسینی، رضا بهبودی، علیرضا ثانی‌فر و شیوا سرمست بازیگران این فیلم هستند.

درباره فیلم‌های جشنواره فجر ۴۲ چه می‌دانیم؟

«نبودنت» چهارمین فیلم بلند سینمایی کاوه سجادی حسینی است که آخرین حضور او در جشنواره فیلم فجر مربوط به فیلم «بوفالو» بود که در سی و سومین دوره این جشنواره به نمایش درآمد.

خلاصه داستان فیلم نبودنت

در خلاصه داستان فیلم نبودنت همین جمله مبهم آمده است: مرضیه چند سال به انتظار همسر خود است ولی همسرش توان بازگشت به خانه را ندارد…

بازیگران و عوامل فیلم

کاوه سجادی حسینی کارگردانکاوه سجادی‌حسینی علاوه بر کارگردانی تهیه‌کنندگی فیلمش را هم بر عهده گرفته است تا با یک فیلم شخصی و کم خرج به جشنواره فجر بیاید. کاوه سجادی حسینی ۲ سال پیش فیلم را برای جشواره فیلم فجر آماده می‌کرد و به گفته برخی رسانه ها از سال ۹۶ قصد ساخت این فیلم را داشته که در نهایت امسال برای حضور در جشنواره آماده شده.

بازیگران: سحر دولتشاهی، امیرآقایی، آزاده صمدی، فرید سجادی حسینی، رضا بهبودی، علیرضا ثانی فر، شیوا سرمست بازیگران این فیلم سینمایی هستند.

نظر منتقدان درباره فیلم

سعید مستغاثی | فیلم «نبودنت» هم از همان دست فیلم های سینمای به اصطلاح اجتماعی است که احتمالا مورد پسند جماعت شبه روشنفکر قرار نمی گیرد. فیلمی که به مسئله مهاجرت پرداخته ، اما آن سوی فاجعه بار و ویران کننده اش را به نمایش گذارده است.

به نظر می رسد کاوه سجادی حسینی در چهارمین فیلمش، سرراست تر و صریح تر به دغدغه های خود پرداخته و در قالب یک ملودرام عاشقانه به سراغ زندگی ها و خانواده هایی رفته که در سودای جایی دیگر از هم می پاشند و فرو می ریزند.

آنچه سال هاست گریبان برخی از افراد را گرفته که تحت تاثیر تبلیغات و شایعات و برخی محدودیت ها، همه زندگی خود را به پای آرزوهای دور و دراز ریخته و تمامی هست و نیستشان را فدا کرده و راهی دیار غربت می شوند به هوای رسیدن به سرزمین آرزوها ، اما در هرم گرمای سوزان سرابی وحشتناک گرفتار می شوند.

برخی جرات بازگشت ندارند، بعضی سرافکنده و شرمسار و به گونه ای پنهان باز می گردند، مانند یکی از کاراکترهای فیلم «نبودنت» و برخی دیگر هرگز نمی توانند برگردند و خانواده شان را در حسرتی ابدی رها می سازند، مانند کاراکتر غایب فیلم «نبودنت» که همه تلاش خانواده دوم برای یافتن اثری از او بی ثمر است.

شبنم محمودی شرق | شخصیت‌پردازی ضعیف و عدم روابط بین شخصیت‌های داستان «نبودنت» باعث می‌شوند که بیننده انگیزه‌ای برای تماشای داستان نداشته باشد چرا که مجبور است در ذهنش پازل روابط شخصیت‌های داستان را حل کند و در این میان هیچ گره‌ای در کار نیست که برای بیننده هم یافتن فرهاد در کارگاه‌های حاشیه شهر مهم باشد.

هراس، تیره بختی است، اما شهامت را نمی‌توان نیکبختی دانست؛ نهراسیدن سعادت است. فرانتس کافکا

نبودنت با تاریکی آغاز می‌شود: زنی تنها که همراه پسرش در یک خانه بدون برق کار می‌کند و چهره غمگینی هم دارد. مردی وارد خانه می‌شود که گویا سال‌هاست زن را رها کرده و ماجراهای بعدی.

به نظر می‌رسد که روایت داستان مدرن است: آدم‌هایی که هیچ شناسنامه‌ای ندارند و معلوم نیست از کجا آمده‌اند و چه‌کاره‌اند و برای هم هیچ کاربرد عقلی و احساسی ندارند و در انتها به یک هیچی می‌رسند، افرادی شبیه به یک ربات.

اما شخصیت‌پردازی در داستان نبودنت از همین جا دچار ضعف و مشکل عدیده است: ما هیچ درباره اشخاص داستان نمی‌دانیم و به مرور و با گذشت زمان زیادی از داستان تازه با شخصیت‌های جدید روبه‌رو می‌شویم اما نکته اینجاست که شخصیت‌های داستان پرداخت درستی ندارند و بیشتر شبیه به یک راز هستند که از نیمه دوم فیلم تماشاگر قرار است بداند هرکدام چه کاره اند و چه ارتباطی با مرضیه که شخصیت مرکزی داستان است دارند.

شیرین زن بهرام صاحبخانه که پسرش همراه شوهر مرضیه به استرالیا رفته و خبری از او نیست، نیمه دیوانه‌ای که ارتباطش با همه آدم‌های دورش به سیاوش تنها پسر گمشده‌اش ختم می‌شود، احسان آرایشگر که دل در گروی مرضیه دارد، یک نیمه لمپن خیلی خیرخواه که از قضا علی‌رغم قیافه‌اش اصلا هم آدم بدی نیست و اتفاقا آدم‌های دوروبرش را خوب می‌شناسد.

پروانه که تا انتهای داستان تماشاگر فکر می‌کند خیلی مهربان است و کمک حال همه حتی گربه‌های خیابانی اما در انتهای فیلم طی یک چرخش صد و هشتاد درجه‌ای معلوم می‌شود که خیلی هم بدجنس است و مرضیه را نه تنها مثل خواهرش دوست ندارد بلکه از او بیزار است و دلش می خواهد سر به تن هیچ‌کس در این دنیای بزرگ نباشد، البته شاید عاشق احسان هم باشد و دلیل بیزاری‌اش از مرضیه همین شکست عشقی است.

عادل پسرک نوجوان مرضیه که از امروزی بودن رپر بودن نصیبش شده و از یک پسرک تازه بالغ شده غیرتی شدن‌های گاه به گاهش برای مادر. فرهاد هم که تکلیفش مشخص است: معلوم نیست کیست و چکاره است و چرا رفته و چرا برگشته و فقط شوهر گمشده مرضیه است.

متاسفانه شخصیت‌پردازی ضعیف و عدم روابط بین شخصیت‌های داستان باعث می‌شوند که بیننده انگیزه‌ای برای تماشای داستان نداشته باشد چرا که مجبور است در ذهنش پازل روابط شخصیت‌های داستان را حل کند و در این میان هیچ گره‌ای در کار نیست که برای بیننده هم یافتن فرهاد در کارگاه‌های حاشیه شهر مهم باشد.

موقعیت جغرافیایی داستان هم یک شهرک در یک شهر احتمالا دورافتاده است و قرار است گذشته در زمان حال جاری شود بدون هیچ نشانه‌ای! فضای تیره و تار و کسالت‌آور هم قرار است فضای مدرن داستان را پررنگ کنند و داستان از همان مکانی که شروع شده طی یک خط روایت دایره‌ای به سر جای اولش برگردد.

اما نکته اینجاست که به دلیل عدم شخصیت‌پردازی درست و وجود نداشتن یک داستان با پیچ و خم‌ها و گره‌های داستانی مناسب، با فیلمی به شدت کسالت‌آور مواجه هستیم که کاملا حوصله‌سربر است و از نظر خط روایت داستانی هم متشتت و ناهمگون. سکانس آخر و اصلاح موی سر فرهاد توسط عادل هم وصله ناجوری است بر این پازل به هم ریخته.

بازی‌های فیلم به علاوه گریم‌های تکراری و ناهمگون با اشخاص داستان هم نکته عذاب‌آور دیگری از این فیلم است.

سحر دولتشاهی همان زن مظلوم نازنینی است که تنهاست و نمی‌داند با این‌همه کوه بدبختی چه کند، آزاده صمدی که به نظر می رسد با نقش هیچ ارتباطی برقرار نکرده و بازی نسبتا بدی را از خودش به نمایش می‌گذارد و امیر آقایی هم که همان لات جوانمردی است که در کارنامه بازیگریش نمونه‌های فراوانی از این نقش دارد.

بازی‌های بازیگران فرعی فیلم هم به نظر می‌رسد کلا از دید کارگردان دور بوده اند! خرده داستان‌های پری که پروانه پرستارش است و مردی که همراه فرهاد در گرمخانه‌ها زندگی می‌کند و پسرکی که آرزوی خواننده شدن در سر دارد و دوست دختر عادل هم که بود و دایی فرهاد هم بود و نبودشان در فیلم یکسان است و با حذف آن‌ها شاید داستان کمی سرراست‌تر و بهتر شود.

گرچه به نظر می‌رسد که اگر با یک تله فیلم کوتاه‌تر از ۶۰ دقیقه مواجه بودیم شاید خیلی از این ضعف‌ها دیگر به چشم نمی‌آمد و شاید در بهترین حالت درباره نبودنت باید گفت: کش دادن داستانی که رمق تبدیل شدن به یک اثر بلند سینمایی را به هیچ وجه ندارد./ایرنا

لقمان مداین | در فیلم «نبودنت »محتوا را مثبت می دانم، دست بر روی ترس مواجه شدن می گذاشت، از جنس همان ترسی که جناب معین و خیلی از ایرانی های دیگر نسبت به آمدن به ایران دارند،

می ترسند از مواجه شدن، پیام فیلم واضح بود، گاهی تابویی که ما می سازیم از سرابی که پیش روست وحشتناک تر است، می بینیم که وقتی پدر خانواده رازش را عیان می سازد دیگر تهدیدی مقابلش قرار نمی گیرد، ترس ها از بین می روند و او به روند عادی باز می گردد و این همان اشاره واضح است که اگر ترس را زیر پا بگذاری و برگردی، همه چیز به روال عادی باز می گردد و حل می شود.

فیلمنامه شروع خوبی کاشته، اما دیالوگ پردازی ها گنگ است، کشمکش هایش کشش ندارد، عطف بندی های ضعیف دارد، گره گشایی به دست نویسنده انجام‌می شود، پیرنگش ناقص است، عنصر ارتباطی ندارد اما قهرمان و ضد قهرمان و پیردانای خوبی دارد.

صدا شفاف نبود و بم بود، موسیقی متن و افکت خوبی داشت، اصلاح رنگ و نور مناسبی کرده بود، تدوینش اسیر تکرار الگوهای مکرر بود، مدام دوربین را به حرکت آونگ وار در می آورد تا بهم ریختگی ذهن کاراکتر را نشان دهد، می توانست چینش نمای بهتری داشته باشد اما نداشت، می توانست حذف پلان مازاد کند اما نکرد، ریتم ثابتی داشت و نمای واکنشی خوبی انتخاب نکرده بود.

میزانسن را خوب دیدم، طراحی صحنه مناسبی داشت با دیتایی که کرفتیم هم خوانی می کرد، با خاستگاه اجتماعی هم خوانی داشت، طراحی لباسش خوب بود با طبقه فرهنگی همسو بود، گریم کاراکترها ترمیمی و طبیعی بود، اما اثری از توجه به رنگ و جزئیات در هیچکدام ندیدیم.

کارگردان را در زاویه بندی و رعایت خط فرضی موفق دانسته اما در عدم رعایت اصلاح رنگ و نور، نماهای واکنشی و رنگ پردازی، در عین حال حجم انبوهی از باگ های فیلمنامه صاحب تقصیر می دانم./اعتماد

این بخش در زمان جشنواره به مرور به روز‌رسانی می‌شود

اشتراک گذاری

اینجا نظر بدهید