انتخاب سردبیرسینمای ایرانیادداشت

به مناسبت چهلمین روز درگذشت مهرجویی و همسرش | قاتلین هنوز در میان ما هستند

داریوش مهرجویی

نما۳۰ | عماد زردکوهی | وکیل دادگستری: هامون در سکانس به یاد ماندنی که در کاخ دادگستری رقم می‌خورد، رو به متصدی شعبه می‌گوید: (آقای رییس! این خانم، این آقا، فک و فامیلاشون دست به دست همدیگه دادن که منو نابود کنن. پاسبان گذاشته سر محل که منو دستگیر کنه. انگار من جنایت کردم!) بعدتر شبی که مهشید در اثیری‌ترین حالت خود ظاهر می‌شود، پاسبانی را می‌بینیم که جلو درب خانه کشیک می‌دهد تا اگر سر و کله هامون پیدا شد او را دستگیر کند؛ در حالی که اگر مهشید قصد دستگیری هامون را داشت در دادگاه این کار را می‌کرد. مهشید حتی وقتی هامون را در ساختمان نیمه‌کاره روبرو می‌بیند در نگاه اول از پاسبان کمک نمی‌خواهد، بلکه خطاب به هامون می‌گوید: حمید!؟ تو اینجا چی کار می‌کنی!؟ آیا پاسبانی که تمام مدت، حتی وقتی مهشید در خانه نیست، در محل حاضر و جالب‌تر از آن برای اجرای حکمی که هنوز صادر نشده (و در صورت صدور جزو محکومیت‌های مالی است که اثری جز توقیف اموال یا نهایتا جلب نخواهد داشت) حق تیر نیز داشته باشد، چیزی جز ساخته ذهن خسته و مشوش هامون نیست؟

مرگ‌های عجیب هنرمندان سینما | از اشتباهات پزشکی تا قتل در ویلای شخصی

این روزها مدام به این فکر می‌کنم‌ای کاش یک آقای رحیمی نامی (پاسبان بی‌عرضه‌ای که به جای دستگیری ضارب، آلت جرم را ضبط می‌کند) در آن شب مهیب حضور داشت تا بلکه در روزگاری که حتی مرگ هم خوفناک نیست، قاتلین داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر را دچار تردید یا دست‌کم اندکی ارعاب می‌کرد. تا حداقل به شکلی سمبلیک هم که شده، به آنان که سمبل سینمای روشنفکری ایران را هدف قرار داده بودند، بفهماند که اگر شبی در غیابش توانستند بیایند و تهدیدکی هم بکنند، اما در حکومت قانون هیچگاه توان اجرایی کردن نقشه شوم خود را نخواهند داشت. هراس مهشید از هامون بجا بود. هامون مهشید را سهم خود، حقی که از وی دریغ شده بود و عشقی نافرجام می‌دانست. متاسفانه اکثر ما در وجودمان یک هامون داریم. اصلا راز جاودانگی هامون به خاطر وجود رگه‌هایی از شخصیت او در درون تک تک ماست. در تمام این سال‌ها منتقدین به قدر کافی در مدح رفتارهای صوفی مسلک هامون قلم زده‌اند اما کمتر کسی به رویکرد مالکانه و روحیه سهم‌خواهانه وی اشاره کرده است.

داریوش مهرجویی در پشت صحنه فیلم درخت گلابی

هامون اگر چیزی را می‌خواست باید آن را به دست می‌آورد. بهایش برایش مهم نبود. در پی تصاحب بود. مهشید را به زور می‌خواست در حالی که او خواستار جدایی بود، خواستار همنشینی اجباری با علی عابدینی بود حال آنکه علی در عالم واقع هیچ‌وقت در دسترس نبود (در کاشان که در خانه حضور نداشت و در سکانس تعقیب و گریزی که به تصادف هامون ختم می‌شود نیز از مهلکه می‌گریزد)، با رژه بر افکار دکتر سماواتی در پی حقنه کردن افکار خود به او است اما برای دکتر اجابت مزاج اولویت به مراتب بالاتری تا هم صحبتی با هامون دارد. هامون در عین ترحم‌برانگیزی بی‌رحم بود؛ ابتدا با خود و به تدریج با دیگران. خصایصی که به تعبیری در قاتلین مهرجویی هم مشهود بود. هامون مهشید را سهم خود می‌دانست و چون او خود را از وی دریغ کرده بود مرگ را سزاوارش می‌دید؛ همچون قاتلین مهرجویی و همسرش که چون توسط مرحومین از خانه رانده شده بودند قتل را راهگشا می‌دانستند. آنان بر خلاف هامون در هدف‌گیری دقیق بودند. شاید هم فکر می‌کردند همچون انتهای فیلم معجزه‌ای برای‌شان رخ خواهد داد تا فرجام‌شان تغییر کند، تا پایانی تلخ برای‌شان رقم نخورد و از غرق شدن رهایی یابند، اما نمی‌دانستند که حتی هامون هم به اجبار وزارت ارشاد برای جلوگیری از آنچه اشاعه سیاه‌نمایی می‌خواندنش نجات یافت؛ والا کیست که نداند سکانس پایانی فیلم، سکانس پایان زندگی هامون با هجوم به سمت دریا بود البته قرار بود این نوشتار حقوقی باشد و ابعاد فاجعه را از منظر ماده قانون و اصول و قواعد بررسی کند. اما به راستی چه می‌توان گفت؟ اینکه وفق اظهارات قاتلین جنایت حاصله بر سر یک جاروبرقی و مقدار ناچیزی پول رقم خورده است؟

اگر این فرضیه صحت داشته باشد، واقعا باید از نفس قتل بیشتر شوکه شویم یا شیوه ارتکابش یا انگیزه قاتلین؟ چه می‌توان گفت وقتی هنوز در جامعه ما تهدید چه در بستر اجتماعی چه در محاکم قضایی در قیاس با جرایم دیگر چندان جدی گرفته نمی‌شود. حال آنکه تهدید جزو جرایمی است که می‌تواند زمینه‌ساز جرایم به مراتب خطرناک‌تری گردد؛ اتفاقی که متاسفانه در تراژدی سهمگین مهرجویی و همسرش اتفاق افتاد. به عبارت حقوقی توهین جرمی مطلق است. شخصی که تهدید می‌کند، صرف تهدید ولو اینکه تهدید خود را عملی نکند مجرم محسوب می‌گردد؛ چرا که ترس از جرم دست کمی از وقوع آن ندارد. هر تهدیدی را باید جدی گرفت؛ حتی تهدید از جانب شخصی که اطمینان خاطر داشته باشیم که توانایی عملی ساختن آن را ندارد.
یادمان نرود قاتلین هنوز در میان ما هستند
اعتماد

زنان در آثار داریوش مهرجویی | نظر منتقدان درباره کاراکترهای زن در فیلم‌های لیلا، سارا و بانو

اشتراک گذاری

اینجا نظر بدهید