نما۳۰؛ اشکان مزیدی | یونیورسال را میتوان یکی از ۶ ابرکمپانی صنعت سینما در جهان دانست که تاریخ آن به اوایل قرن ۲۰ برمی گردد و اینکه چطور یک آلمانی تبار توانست در آمریکا تجارتی بزرگ راه اندازی کند سابقه خواندنیای دارد.
یونیورسال غول دنیای چند رسانهای و یکی از Six Major یا شش ابرکمپانی فیلمسازی آمریکاست که حجم سرمایه گذاری و تنوع فعالیتهایش در شاخههای مختلف سرگرمی و رسانه باور نکردنی است؛ وسعت فعالیتی که باعث شده بزرگترین مجموعه استودیوی آمریکا را در شهری به نام خودشان – Universal City – در کالیفرنیا در اختیار داشته باشند و علاوه بر این، آنها خدمات خود را در استودیوهای دیگری در ارلاندو و فلوریدا به سازندگان فیلم و صاحبان صنایع تبلیغاتی نیز ارائه میدهند.
یونیورسال همچنین دارای یکی از بزرگترین شبکههای توزیع نمایش خانگی و البته یکی از مهمترین برنامه سازان تلویزیونی در آمریکاست که محصولات و شوهای تلویزیونی خود را از طریق شبکههای کابلی در داخل و خارج از آمریکا به فروش میرساند.
درب بسیاری از استودیوهای یونیورسال به روی عموم باز است و تورهای تفریحی متنوعی برای بازدیدکنندگان طراحی شده تا علاقه مندان بتوانند در نسخهای جدیتر از دیزنی لند در استودیوهای ساخت بسیاری از معروفترین فیلمهای سینمایی قدم بزنند و شخصیتهای محبوبشان را از نزدیک ببینند. محبوبیت این تورها به حدی زیاد است که یونیورسال دو پارک موضوعی یا اصطلاحا «تم پارک» دیگر از این دست را در چین و اسپانیا تاسیس کرده است.
نظارت بر ساخت و فروش محصولات مصرفی و جانبی، همچون لباس شخصیت فیلم ها، عروسکها و محصولات یادگاری، خرید و فروشهای آنلاین و بازیهای کامپیوتری نیز یکی دیگر از حوزه فعالیتهای این کمپانی بزرگ است.
شاخه موسیقی یونیورسال- Universal Music Group- نیز بزرگترین کمپانی موزیک دنیاست که شامل دهها برند و عنوان در ضبط و پخش آثار موسیقی میشود.
اما اینکه این غول رسانه چگونه به اینجا رسیده است، تاریخی دارد طولانی و ارزشمند با قدمتی نزدیک به اختراع تصاویر متحرک.
شکل گیری کمپانی یونیورسال | سالهای اولیه قرن ۲۰
برای شروع باید به سال ۱۹۰۵ بازگردیم. زمانی که کارل لاامل Carl Laemmle آلمانی تبار در شیکاگو به دنبال مکان مناسبی برای افتتاح فروشگاه لباس خود میگشت که به طور اتفاقی به صفی از مردم که برای رفتن به Nickelodeon یا سینماهای اولیه و ارزان قیمت آن دوران که تصاویر متحرک سادهای را به نمایش میگذاشتند، برخورد کرد. او که از میزان شوق مردم برای دیدن این فیلمهای اولیه حیرت کرده بود تغییر مسیر داده و سینمای White Front را تاسیس کرد. در کمتر از یک ماه هزینه سرمایهگذاری او بازگشت و او به همراه شریک خود Robert Cochrane دومین سالن خود را نیز تاسیس کرد. این سرمایه گذاریها ادامه داشت و رفته رفته آنان را به یکی از بزرگترین پخش کنندههای کشور مبدل ساخت. تا سال ۱۹۰۹ لاامل و کوچران از تجارت خود در آمریکا و کانادا بیش از ده هزار دلار در هفته درآمد داشتند.
اما تا به اینجا آنها صرفا توزیع کننده بودند و تولید فیلم در انحصار Motion Picture Patents بود که توسط ادیسون -مخترع موتورهای الکتریکی داخل دوربینها و پروژکتورها- حمایت میشد. بعد از اختلافات و مشاجرات پیش آمده لاامل تصمیم گرفت که دیگر پولی به ادیسون پرداخت نکند. قطع همکاری با کمپانی MPP که تنها قدرت انحصاری تولید فیلم در آن زمان بود، آنها را که دیگر فیلمی برای توزیع و فروش نداشتند، به صرافت تولید فیلمهای خودشان انداخت.
اولین تلاش آنها تحت نام «کمپانی مستقل تصاویر متحرک» یا Independent Motion Picture (IMP) تولید فیلمی با نام Hiawatha بود.
IMP رفته رفته به تولیدات خود سرعت بخشید و از آن جا که برخلاف سیاستهای کمپانی ادیسون که نام عوامل و بازیگران را در فیلم درج نمیکرد با گذاشتن تیتراژ روی فیلمها و شناساندن آنها به مردم، بسیاری از بازیگران را به سوی خود جلب کرد و اولین سیستم ستارهپروری در صنعت سینما را بنیان نهاد. در سال ۱۹۱۲ با ادغام IMP که به سطح تولید یک فیلم در هفته رسیده بود و پنج شرکت دیگر، کمپانی تولید فیلم یونیورسال – Universal Film Manufacturing – شکل گرفته و لاامل اولین رییس آن شد.
در آن سالها یونیورسال پکیجی از فیلمهای گوناگون ارائه میداد که به صاحبان سینماها اجازه میداد هر روز فیلم جدیدی برای نمایش داشته باشند. کاملترین بسته آنها شامل دو حلقه فیلم کمدی، یک سریال و یک فیلم بلند بود. آنها حتی در سال ۱۹۱۳ فیلمهای خبری هفتگی با عنوان Universal Animated Weekly تولید میکردند.
اولین فیلم بلند داستانی آنها Traffic in Souls (۱۹۱۳) بیش از نیم میلیون دلار فروخت که عمده موفقیتش مرهون تکنیکهای جدید و خلاقانه تدوین آن بود که حسی از وقوع چندین اتفاق در یک سکانس را به تماشاگران منتقل میکرد. مفهومی که پیش از این در سالنهای سینما دیده نشده بود.
در سال ۱۹۱۴ یونیورسال با افتتاح مجموعه استودیوهای خود در کالیفرنیا ظرفیت فیلمسازی خود را بیش از پیش گسترش داد. لاامل با خرید فضایی به وسعت بیش از ۹۳۰ هزار متر مربع در دره سنفرناندوی کالیفرنیا در نزدیکی لس آنجلس به قیمت ۱۶۵ هزار دلار، رویای خود را برای داشتن استودیویی به ابعاد یک شهر به واقعیت تبدیل کرد. جشن افتتاح این مجموعه عظیم که در ابتدا برای مدیران و صاحبان صنعت سینما برنامه ریزی شده بود هزاران نفر از مردم عادی را نیز به خود جلب کرد. یونیورسال از این استقبال و هیجان عمومی نهایت بهره را برد و با ترتیب دادن تورهایی به قیمت ۲۵ سنت، بازدیدهای عمومی از استودیوهایش را راه اندازی کرد تا اختراع فیلمهای ناطق که نیازمند استودیوهای دربسته بود روزانه بیش از ۵۰۰ نفر بازدیدکننده داشته باشد.
یونیورسال در سال ۱۹۱۵ بیش از ۲۵۰ فیلم تولید کرد؛ فیلمهایی که بر اساس میزان بودجه تقسیمبندی میشدند. «پر سرخ» و «پرنده آبی» به ترتیب بودجههای کم و متوسط را دریافت میکردند و «جواهر» عنوان رده فیلمهایی بود که بالاترین بودجه و ستارههای آن دوران سینما را در اختیار داشتند. بازیگرانی چون Harry Carrey، Carmel Myers، Radolph Valentino و کارگردانی چون Erich Von Strheim و البته جان فورد که با پیوستنش به یونیورسال تلاش میکرد تا ژانر وسترن آمریکایی را با بسیاری از فیلمهایی که کارگردانی کرد، تعریف کند.
انیمیشن شیر شاه چگونه تولید شد؟ | وقتی دیزنی قدرت اول انیمیشن میشود + عکس
کمپانی یونیورسال در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰
در ابتدای دهه ۱۹۲۰ و در حالیکه سایر استودیوها به ساخت فیلمهای بلند روی آورده بودند، تمرکز یونیورسال به طور عمده روی ساخت فیلمهای وسترن و ملودرامهای کوتاه و ارزان قیمت بود. هر چند در این دوران هم آنها دو فیلم بلند ساختند که هر دو به فیلمهای صامت کلاسیک تاریخ سینما تبدیل شدند. گوژپشت نتردام (۱۹۲۳) با بازی Lon Chaney و کارگردانی Wallace worsley تحسین منتقدان را برانگیخت و در گیشه نیز موفق عمل کرد و همچنین شبح اپرا (۱۹۲۳) که جمعی زیادی از ستارههای آن زمان را در اختیار داشت. در این زمان یونیورسال به بازار اروپا نیز دسترسی پیدا کرده بود؛ جایی که فیلمهای اکشن و وسترنهای آمریکایی طرفداران خود را پیدا کرده بود.
سال ۱۹۲۹ کارل لامل پسر به عنوان کادوی تولد بیست و یک سالگی به جای پدر بر مسند مدیریت یونیورسال تکیه زد. لاامل جوان که اهداف بلند پروازانهای داشت به هدف بروزرسانی کمپانی دست به اصلاحاتی زد. وی با هدف ساخت فیلمهای بلند و باکیفیت ۴۰ درصد از حجم تولیدات کمپانی کاست. توجه او به رمانها منجر به خلق چندین فیلم بلند برجسته شد. فیلمهایی چون پادشاه جاز (۱۹۳۰) – اولین فیلم موزیکال رنگی دنیا- و یا All Quiet on western front (۱۹۳۰) که جایزه اسکار بهترین فیلم سال را برای آنان به ارمغان آورد.
اما در حقیقت یونیورسال بخش زیادی از شهرت خود را در طی سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۵ و با ساخت ۸ فیلم سینمای وحشت به دست آورد که شاهکارهایی چون دراکولا (۱۹۳۱)، فرانکشتاین (۱۹۳۲)، مومیایی (۱۹۳۲) و مرد نامرئی (۱۹۳۳) از آن جمله است.
با این حال این فیلمهای باکیفیت نظر تماشاگران آن دوره را به خود جلب نکرد و میزان فروش، از پسِ جبران هزینههای ساخت این فیلمهای گرانقیمت برنیامد و سایه بحران بر سر یونیورسال پدید آمد.
سال ۱۹۳۶ زمانی که بودجه ساخت فیلم Showboat -که ستارگان برادوی در آن ایفای نقش میکردند- اعلام شد، سهامداران کمپانی که ولخرجیهای لاامل پسر زنگ خطر را برایشان به صدا درآورده بود اجازه تولید فیلم را ندادند تا اینکه لاامل پدر وامی ۷۵۰ هزار دلاری را با وثیقه قرار دادن سهم خود در یونیورسال از کمپانی Standard Capital دریافت کرد. این اولین بار در تاریخ ۲۶ساله یونیورسال بود که برای تولید فیلم به قرض روی آورده بودند. در نهایت بودجه فیلم از این مقدار هم ۳۰۰ هزار دلار فراتر رفت و Standard Capital تقاضای بازپرداخت وام را کرد و زمانی که کمپانی از عهده قرض خود برنیامد این فصل از تاریخ یونیورسال به سر آمد و Standard Capital با بهره از وثیقهای که در اختیار داشت کنترل کمپانی را به دست گرفت و بر بیش از بیست سال تسلط خانواده لااملی بر یونیورسال پایان داد.
حضور فیلمسازان مطرح دنیا در یونیورسال | هیچکاک، اسپیلبرگ و دیگران
کمپانی یونیورسال در اواخر دهه ۳۰ با حضور مدیران جدید فصلی جدید در فعالیتهایش گشوده شد و روزگاری بزرگترین کارگردانان جهان پرفروشترین آثار تاریخ سینما را در این مجموعه سینمایی ساختند.
با پایان فرمانروایی خانواده لااملی بر یونیورسال دوران جدیدی در تاریخ این کمپانی سینمایی آغاز شده بود. کمپانی یونیورسال که اینک با نام New Universal فعالیت میکرد، با کاهش تولید و متوقف کردن نمایشهای خود در اروپا به تقویت منابع و سرمایههای خود پرداخت. سالهای اولیه مدیریت جدید دوران خوبی بود. در ۱۹۳۶ یونیورسال با دو فیلم «مرد من؛ گادفری» و «سه دختر زرنگ» که ساخت آنها از دوره قبل شروع شده بود نامزد ۹ جایزه اسکار شد و «دیان دوبین» ستاره ۱۵ساله فیلم «سه دختر زرنگ» به عنوان یکی از بزرگترین سوپراستارهای سالهای آینده به دنیای سینما معرفی شد. ستارهای که در مدت ۱۲ سال حضورش در یونیورسال در ۲۱ فیلم بازی کرد و در سال ۱۹۳۸ جایزه اسکار ویژهای را به عنوان یک ستاره جوان از آن خود کرد.
در اواخر دهه ۳۰ و با حضور مدیران جدید، یونیورسال در تلاش بود با بودجههای کم، تودههای بیشتری از مردم را سرگرم کند. تلاشی که به ثمر نشست و کمپانی به لطف درخشش ستاره جوان خود توانست از میان ضررهای خویش برخیزد و از زیان ۱.۸ میلیون دلاری در سال ۱۹۳۶ به سود خالص ۱.۵ میلیون دلار در سال ۱۹۳۹ دست پیدا کند.
یونیورسال و جنگ؛ اشکها و لبخندها
دهه ۴۰ میلادی سالنهای سینما شاهد رونق حضور مردمی بود که سعی میکردند راهی برای از بین بردن تلخی و مصیبت جنگ جهانی دوم بیابند. یونیورسال در این سالها فیلمهای هیولایی، وسترنهای ارزان قیمت و فیلمهای دنبالهدار میساخت. همچنین محصولات متجددی چون شرلوک هلمز در این زمان متولد شدند و تا سال ۱۹۴۵ و داغ شدن تنور جنگ، فیلمهای جنگی نیز از راه رسیدند.
این دوره همچنین شاهد حضور نخستین درامهای جنایی بود که برخی از برجستهترین محصولات تاریخ یونیورسال را نیز در برمیگیرند. فیلمهایی چون سایه یک شک (۱۹۴۳) به کارگردانی آلفرد هیچکاک، مظنون (۱۹۴۴) ساخته رابرت زیدماک و خیابان اسکارلت (۱۹۴۵) به کارگردانی فریتز لانگ.
یونیورسال در سال ۱۹۴۵ به طور متوسط با ساخت هفتهای یک فیلم بلند و در مجموع با ساخت ۳۵۰ فیلم در طی ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ به سقف تولید خود رسیده بود.
سال ۱۹۴۶ یونیورسال با ادغام در کمپانی International Pictures Stemmed خطی مشی جدیدی در پیش گرفت. مالکان جدید ساخت فیلم و سریال کوتاه و وسترنهای ارزان قیمت را به هدف تمرکز روی ساخت فیلمهای بلند باکیفیت متوقف کردند و به این منظور به همکاری خود با بسیاری از ستارهها پایان دادند.
در این دوره یونیورسال دهها فیلم با کیفیت تولید کرد ولی موفقیتی در گیشه و بازگشت سرمایه خود نداشت. تنها استثنا در این میان فیلم کمدی-رمانتیک «من و تخم مرغ» (۱۹۴۷) بود که با فروش ۵.۷۵ میلیون دلاری، پرفروشترین فیلم سال شد. اما با ادامه روند ضرردهی، تولید فیلمهای ارزان قیمت مجددا در دستور کار قرار گرفت.
تغییرات مدیریتی نیز همچنان ادامه پیدا کرد و مالکیت یونیورسال دست به دست میچرخید تا در نهایت در سال ۱۹۵۲، Decca Records کنترل کمپانی را در دست گرفت. با هدایت مدیران جدید یونیورسال مجددا به سوددهی رسید و به رشدی ۷ میلیون دلاری در سال ۱۹۵۴ دست یافت. در این دوره آنها با استفاده از فیلمسازان کمتر شناخته شده فیلمهای مهمی چون نشانی از شر (۱۹۵۸) به کارگردانی و بازیگری اورسون ولز و یا عملیات پتیکوت (۱۹۵۹) به کارگردانی بلیک ادواردز تولید کردند.
همچنین در فاصله ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۹ فیلمهای موفق و پر فروشی در ژانر درامهای عاشقانه تولید شد. فیلمهایی چون تقلید زندگی (۱۹۵۹) و صحبتهای بالشی (۱۹۵۹) که دومی با فروش عجیب ۱۸ میلیون دلاری نقطه عطفی در تاریخ کمپانی و فیلمهایی از این ژانر بود.
در این سالها تلویزیون نیز کم کم در قامت یک رقیب جدی وارد عرصه سرگرمی شده بود و روز به روز تماشاچیان بیشتری را در خانه نگه میداشت. در سال ۱۹۵۷ یونیورسال بیش از ۵۵۰ فیلم از ساختههای خود را برای پخش از تلویزیون اجاره داد. با این حال آنها که همواره سود اصلی خود را در سالنهای سینما دنبال میکردند با کاهش ۱۲ درصدی مجموع فروش بلیت صنعت سینما، متحمل ضرری ۲ میلیون دلاری شدند؛ ضرری که از حد توان مالکان خارج بود و آنها را به صرافت فروش کمپانی انداخت. این بار نوبت Music Corporation of Amreica بود که با پرداخت ۱۱.۲۵ میلیون دلار فصل دیگری را در تاریخ کمپانی بگشاید.
سال ۱۹۶۲ MCA با در اختیار گرفتن کنترل امور نام کمپانی را به نام سابق آن یعنی Univesal Pictures بازگرداند و به نوسازی و تجهیز استودیوها جهت ساخت محصولات تلویزیونی پرداخت. آنها همچنین تور بازدید از استودیوها را نیز دوباره راه اندازی کردند.
در سالهای اولیه مالکیت MCA، فیلمهای مهمی نیز تولید شد. پرندهها (۱۹۶۲) به کارگردانی آلفرد هیچکاک ۴.۶ میلیون دلار فروخت و کشتن مرغ مقلد (۱۹۶۲) به کارگردانی رابرت مولیگان سه جایزه اسکار به ارمغان آورد. اما در این زمان مهمترین تهیه کننده یونیورسال «راس هانتر» بود که در سال ۱۹۷۰ یکی از موفقترین فیلمهای آن دوران یعنی فیلم «فرودگاه» را ساخت که رقم خیره کننده ۴۵.۳ میلیون دلار فروش کرد و نوید شروع یک فصل طلایی در تاریخ یونیورسال را به همگان داد.
سالهای طلایی کمپانی یونیورسال در دهههای ۷۰ و ۸۰
سال ۱۹۷۳ یکی از طلاییترین سالهای فعالیت یونیورسال شناخته میشود. فیلم «کلاهبرداری» با بازی ستارههای دوران، پل نیومن و رابرت ردفورد ۷۹ میلیون دلار فروش کرد و در مراسم اسکار با رقابت با دیگر فیلم تولیدی یونیورسال، American Graffiti به کارگردانی جرج لوکاس توانست ۷ جایزه اسکار از جمله جایزه بهترین فیلم سال را بدست آورد.
روند درخشش یونیورسال در این سالها به شدت ادامه داشت. فیلم آروارهها (۱۹۷۵) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ بیشترین میزان تماشاگر ثبت شده تا آن تاریخ را به سالنهای سینما کشاند و رقم حیرتانگیز ۱۳۳.۴ میلیون دلار فروش کرد. فیلمی که تا دو سال بعد و اکران «جنگ ستاره ها» همچنان پرفروشترین فیلم تاریخ سینما بود.
افتخارات کمپانی در دهه ۸۰ هم ادامه داشت و فیلمهای تولیدی یونیورسال جوایز اسکار و میلیونها دلار پول را درو میکردند. اما اوج قله موفقیت در این دو دهه طلایی با اکران فیلم «ET» به کارگردانی اسپیلبرگ به وقوع پیوست. ET مانند یک بمب ترکید و گیشههای فروش را منفجر کرد و در سه ماه آخر سال ۱۹۸۲ بیش از ۴۰۰ میلیون دلار فروخت و جنگ ستارگان را پشت سر گذاشت و تا یازده سال بعد که «پارک ژوراسیک» اکران شد پرفروشترین فیلم همه دوران بود. فیلمی که در بسیاری از نظرسنجیها هنوز هم به عنوان بهترین فیلم در حوزه ارتباط با موجودات فضایی شناخته میشود. ET همچنین در هشت رشته نامزد و در ۴ بخش برنده جوایز اسکار شد.
در همان سال مریل استریپ هم اسکار بهترین بازیگر زن را برای بازی در فیلم «انتخاب سوفی» دیگر محصول یونیورسال دریافت کرد.
این روند استثنایی با فیلمهای بازگشت به آینده (۱۹۸۵)، خارج از آفریقا (۱۹۸۵) سرزمین رویاها (۱۹۸۹) و بازگشت به آینده ۲ (۱۹۸۹) ادامه پیدا کرد.
در خارج از سالنهای سینما نیز یونیورسال در حال بزرگ شدن بود. در سال ۱۹۸۲ طرح توسعه کمپانی به پایان رسید و ۹۰۰ هزار مترمربع دیگر به مجموعه استودیوهای یونیورسال افزوده شد تا به اندازه امروزی آن – ۱.۷ کیلومتر مربع – و عنوان بزرگترین استودیوی دنیا برسد. مجموعه جدید شامل ۳۶ استودیوی ضبط، لابراتورهای فیلم، ساختمانهای اداری و همچنین فضایی به ابعاد بیش ۱۸ هزار متر مربع جهت استقرار تهیه کنندگان مستقل بود. هنگامی که اسپیلبرگ کمپانی خود به نام Amblin Entertainment را راه اندازی کرد، یونیورسال که پخش فیلمهای او را بر عهده داشت او را در همین مجموعه مستقر کرد و تجهیزات تدوین، سالن نمایش و امکانات غیر مرسوم دیگری نیز در اختیارش قرار داد.
همچنین در سال ۱۹۸۸ یونیورسال مجموعه استودیوهای خود در اورلاندوی فلوریدا را نیز راه اندازی کرد. مجموعهای که به طور خاص به ساخت محصولات تلویزیونی و تبلیغات اختصاص دارد. دو سال بعد تورهای بازدید عمومی نیز گشوده شد و یونیورسال با استفاده از شخصیتهای محبوب و تم فیلمهای پرفروش خود بازی و سرگرمیهای بسیاری را در آنجا مستقر کرد. یونیورسال دیگر به یکی از غولهای سرگرمی دنیا تبدیل شده بود.
یونیورسال و یک قرن گام زدن در جاده موفقیت و سودآوری
در نوامبر ۱۹۹۰ شرکت صنایع الکتریکی Matsushita با پرداخت بیش از ۶ میلیارد دلار مالکیت MCA، کمپانی مادر یونیورسال را به دست آورد. ماتسوشیتا در آن زمان بزرگترین شرکت تولیدکننده محصولات الکتریکی خانگی و مخترع سیستم پخش VHS یا همان نوار ویدیوهای معروف بود؛ کمپانیای که ما امروزه با نام پاناسونیک میشناسیم.
مالک جدید یک شروع ناامید کننده داشت. فیلم هاوانا (۱۹۹۰) با بازی رابرت ردفورد و کارگردانی سیدنی پولاک یک شکست مطلق بود و ۳۰ میلیون دلار کمتر از بودجه ساخت خودش فروش کرد. اما این شکست مقدمهای بود برای یک موفقیت خیره کننده. یونیورسال که در این سالها توزیع فیلمهای Amblin Entertainment را بر عهده دارد در سال ۱۹۹۳ با پخش سه فیلم پارک ژوراسیک، فهرست شیندلر و داستان دایناسور بیش از ۵۵۰ میلیون دلار درآمدزایی داشت.
اما تفاوت بسیار زیاد کمپانی ژاپنی با فرهنگ حاکم بر هالیوود و اختلافات مدیریتی با مدیران اجرایی MCA بر سر طرحهای توسعه و اصول استراتژیک خیلی زود به این ماه عسل پایان داد. در همین حین یونیورسال که درگیر بحثهای مدیریتی شده بود، تهیه کننده برتر خود استیون اسپیلبرگ را که میخواست کمپانی مستقل دریم ورکز را تاسیس کند از دست داد.
در نهایت کمپانی ژاپنی در سال ۱۹۹۵ با فروش بیش از ۸۰ درصد از سهام مالکیت خود به شرکت کانادایی Seagram از این ورطه خارج شد.
طی چند سال آینده یونیورسال تحت مدیریت جدید شاهد تغییرات بسیاری بود که از جمله آن میتوان به ادغام با شرکتهای ریز و درشت فعال در حوزههای مختلف سرگرمی و مبدل شدن به یک کمپانی چندوجهی اشاره کرد.
نتیجه این فعالیتها تاسیس شبکه بازاریابی تلویزیونی کمپانی در آگوست ۱۹۹۷ و افتتاح اولین دفتر آن در فرانسه بود. مجموعهای از محبوبترین شوهای آن زمان همچون Miami Vice به زبان فرانسه دوبله و پخش شد و پخش بعضی از موفقترین فیلمهای فرانسوی به یونیورسال سپرده شد. یک سال بعد دفاتر آلمان و اسپانیا نیز آغاز به کار کردند و مجموعهای از محصولات کمپانی در برزیل و آمریکای لاتین نیز روی آنتن رفتند. در نهایت یونیورسال از طریق دفاتر اصلی خود در ۸ کشور تولیداتش را به بیش از ۱۸۰ کشور دنیا تزریق کرد که این فعالیت شامل ساخت برنامهها و تاکشوهای محلی نیز میشدند.
در این دوران هر چه شرکتهای بیشتری به یونیورسال ملحق میشدند خلاقیت فیلمسازی در کمپانی کاهش مییافت تا جایی که سال ۱۹۹۷ تنها با تولید ۱۲ فیلم عملا سهم خود در بازار فیلمسازی را از دست دادند.
با شکست فیلم «ترس و نفرت در لاس وگاس» در گیشه و فروشی ۱۰ میلیون دلاری زیر بودجه ساخت، این داستان به اوج خود رسید. اما ادگار برونف من مدیرعامل وقت یونیورسال با به خط کردن تمام توان و امکانات ورق را دوباره بازگرداند. پخش و توزیع فیلمهای پچ آدامز (۱۹۹۸) با بازی رابین ویلیامز، ناتینگ هیل (۱۹۹۹) با بازی جولیا رابرتز و فیلم پرفروش مومیایی (۱۹۹۹) تا اواسط سال ۱۹۹۹ نزدیک ۸۰۰ میلیون دلار به ذخیره مالی کمپانی افزود و همکاری با کمپانی میراماکس در توزیع فیلم شکسپیر عاشق (۱۹۹۸) هفت جایزه اسکار را به ارمغان آورد.
کمپانی یونیورسال و قرن ۲۱؛ هزاره سرگرمی
هزاره جدید برای یونیورسال با امیدهای فراوان به اکران فیلم چگونه گرینچ کریسمس را دزدید (۲۰۰۰) با بازی جیم کری و گلادیاتور (۲۰۰۰) با بازی راسل کرو آغاز شد. امیدی که معلوم شد بیجا نبوده است. فیلمها در گیشه موفق عمل کردند و تحسین منتقدان را هم برانگیختند و جایزههای اسکار را نیز سرازیر کردند.
اما در این سالها یونیورسال در زمینههای دیگر هم موفق عمل کرد. سال ۱۹۹۹ عرضه فیلم مومیایی بهروی DVD رقم باورنکردنی یک میلیارد دلار فروش به همراه داشت. موفقیت خیره کنندهای که کمپانی را حتی برآن داشت تا بسیاری از محصولات قدیمی خود همچون مرد نامرئی (۱۹۳۳) و یا سری فیلمهای آلفرد هیچکاک فقید را نیز روی سیستم پخش خانگی توزیع کند.
شاخه موسیقی یونیورسال هم که اینک مقر اصلی آن در سانتامونیکای کالیفرنیاست و به عنوان بزرگترین کمپانی موسیقی دنیا شناخته میشود در طی این سالها با همکاری با بزرگترین هنرمندان دنیا و نشر هزاران آلبوم سود هنگفتی را روانه کمپانی کرده است.
یونیورسال همچنین در تمامی این دوران پارکهای تفریحی خود را گسترش داده و با بروزرسانی و تجهیز بازیها به محبوبترین و جدیدترین کاراکترها به افزایش مخاطب و بهره خود پرداخته است. با افتتاح پارکهای جدید در اوزاکای ژاپن در سال ۲۰۰۱ و سنگاپور در سال ۲۰۱۱ و برنامه توسعه آن در چین، روسیه و کره جنوبی یونیورسال هر سال صدها میلیون دلار به درآمد و هزاران نفر را به جمع دوستداران خود میافزاید.
تغییر مدیریتها در ده – پانزده سال اخیر نیز ادامه داشته است. سال ۲۰۰۱ شرکت فرانسوی Vivendi مالکیت کمپانی را به دست گرفت و در سال ۲۰۰۴ با فروش اکثر سهام خود مالکیت یونیورسال را به صاحب فعلی آن یعنی کمپانی عظیم NBC سپرد.
در یک دهه اخیر یونیورسال با ساخت سری فیلمهای سریع و آتشین و یا دنبالههای فیلم پارک ژوراسیک و مومیایی و یا بازسازیهایی چون کینگ کنگ همچنان در جاده موفقیت و سودآوری قدم برمی دارد.
در سال ۲۰۱۵ یونیورسال با عرضه فیلمهای آتشین ۷ و دنیای ژوراسیک در کنار والت دیزنی و برادران وارنرز تنها کمپانیهایی هستند که محصولاتی با فروش بیش از یک میلیارد دلار داشته اند.
فارغ از هر مدیریتی که بر سر کار میآید، یونیورسال در یک قرن اخیر ثابت کرده است که راه خود را از میان نامهایی که بر بالای سرش میآیند باز کرده و در حقیقت سایه و بزرگی اعتبار خود را بر سر این کمپانیهای مادر و هلدینگهای عظیم میاندازد.
یونیورسال کمپانیای است که نام و خلاقیتش برای بیش از یک قرن الهام بخش صنایع سرگرمی دنیا بوده است.
اینجا نظر بدهید